: منوي اصلي :
صفحه اصلي پست الكترونيك پارسي بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
سعید گنج خانیشیعه دوازده امامی
: پيوندهاي روزانه :
شهید همت [676][آرشیو(1)] , ugd : لوگوي وبلاگ : : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : امام[5] . : آرشيو يادداشت ها : مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید دانشمندی که علمش را از پیامبر گرفت پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:34 صبح گذری بر زندگینامه آیت الله ملا محمد تقی مجلسی محمد تقی در سال 1003 هـ. ق در شهر بزرگ و زیبای اصفهان، پایتخت صفویه، چشم به جهان گشود. به مبارکی نهمین امام معصوم او را محمدتقی نام نهادند. پدرش ملاعلی مجلسی، فاضلی دانش دوست و از روایان احادیث اهل بیت-علیهمالسلام- به شمار میآمد. ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص میکرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود. پدرش از همان اوان کودکی اعتقادات و مبانی دینی را به او تعلیم داد اما وجود عالم بزرگی چون درویش محمد عامِلی، پدربزرگ مادری او، در شوق وی به تحصیل معارف اسلامی نقش بسیاری داشت و نیز وجود بزرگانی چون حافظ ابونعیم اصفهانی (م 403 هـ. ق) در بین نیاکان او همت وعلاقه او را به قدم نهادن در راه آنان میافزود. گامهای بعدی تحصیل را تحت نظر پدر، استوارتر برداشت و پس از آن با استادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمایی پدر به درس علامه شوشتری (یکی از علمای بزرگ حوزه اصفهان) راه یافت و سالها همراه این استاد بود و فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر را نزد وی آموخت و تحصیل علم حدیث و روایت را بیشتر مدیون او است. پس از وفات استاد در سال 1021 هـ. ق نزد فرزند او مولا حسنعلی شوشتری، که او نیز از علمای برجسته و استاد بسیاری از مشاهیر اصفهان بود، به تحصیل پرداخت. همزمان با دوران تحصیل نزد علامه عبدالله شوشتری به درس دانشور دیگری راه یافت و در نفس و وجود خویش سفری را آغاز نمود. این سیر انفسی به راهنمایی سالک و عارف وارسته، فقیه و محدث بزرگ «شیخ بهایی» آغاز شد که تا اواخر عمر ایشان ادامه داشت. مجلسی در رؤیایی از غذا و میوههای بهشتی که رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم برایش فرستاده بود، خورد. خود میگوید: «پس از آنکه از خواب بیدار شدم آن را به علم تعبیر کردم. گویی به قلبم الهام شده بود که به شرح و تفسیر حدیث بپردازم. پس به این امر مشغول شدم» وی علاوه بر آن از مجلس درس علمای دیگری همچون میر فِندِرسکی، قاضی ابوالسرور، امیراسحاق استرآبادی، شیخ عبدالله بن جابر عامِلی (پسرعمهاش) و ملا محمد قاسم عاملی (داییاش) نیز بهره برده است. با هجرت به نجف در سال 1304 هـ. ق آنگاه که 31 بهار از عمر مجلسی میگذشت فصل دیگری در زندگی او باید آغاز میشد؛ فصل استقلال علمی و ثمردادن. اما از نظر او هنوز راه بسیاری مانده بود که باید طی میشد. سفری از خویش و درنوردیدن خود و خواستههای لجام گسیخته خود. عزم مجلسی بر چنین سفری بود. گر چه از سالها قبل این سفر برای او آغاز شده بود اما گوی سفر به نجف، که سفری در بُعد مکان بود، به سیر روحی او گستره تازهای میداد. اکنون محمدتقی در کنار بارگاه سید اوصیا و پدر ائمه از عنایتهای آن بزرگ بهرهمند میشد، خود درباره آن دوران میگوید: «در حوالی روضه مقدسه- در مقام مهدی (عج)- شروع به مجاهده نفس نمودم و خداوند به برکت مولای ما- که درودهای خدا بر او باد- بابهای مکاشفه را که عقلهای ضعیف تحمل آن را ندارند، بر روی من گشود». در نجف از سید شرفالدین علی شولستانی از علما و محدثان بزرگ حوزه نجف بهره برد و در 33 سالگی به کسب اجازه از او نایل شد. مجلسی پس از طی دوران اقامت در نجف، به اصفهان بازگشت و به تألیف و تدریس مشغول شد. از خدمات علمی او در این دوران، نوشتن شرحی بر صحیفه سجادیه بود؛ وی در مقابله و تصحیح و نشر صحیفه تلاش بسیاری کرد و در اثر اهتمام او به این امر صحیفه سجادیه در میان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشی بیرون آمد. ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص میکرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود مجلسی در رؤیایی از غذا و میوههای بهشتی که رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم برایش فرستاده بود، خورد. خود میگوید: «پس از آنکه از خواب بیدار شدم آن را به علم تعبیر کردم. گویی به قلبم الهام شده بود که به شرح و تفسیر حدیث بپردازم. پس به این امر مشغول شدم» از آن زمان تألیف پیرامون حدیث و کتب روایی در زندگی ملامحمد تقی مجلسی آغاز شد و تا پایان عمر همچون شاخصی پرارج در فعالیتهای علمیاش ادامه یافت. تألیفاتی چون اربعین (چهل حدیث از معصومین)؛ شرح زیارت جامعه، شرح حدیث همّام به زبان فارسی، احیاء الاحادیث که شرحی است ناتمام بر کتاب "تهذیب الاحکام" تألیف شیخ طوسی و از آخرین تألیفات آن محدث گرانقدر بوده و اجل مهلت اتمام آن را به او نداده است، "لوامع الصاحبقران" که شرحی است فارسی بر "مَن لا یحضره الفقیه" تألیف شیخ صدوق و روضة المتقین که شرحی است عربی بر کتاب من لا یحضره الفقیه. روضة المتقین همچنان که مجلسی خود در آخر کتاب میگوید عصاره دانش و معلومات فقهی و اصولی و کلامی او در طول پنجاه سال تحصیل و تحقیق میباشد. بر کرسی تدریس از سال 1040 هـ. ق به بعد، نسل جدیدی از علما در حوزه اصفهان ظهور کردند. بزرگانی چون شیخ بهایی (م 1030هـ. ق) و میرداماد (م 1041 هـ. ق) در گذشته بودند و کم کم نسل دیگری از فقها جای آنها را گرفتند. ملا محمدتقی مجلسی از زمره آنان بود. مجلسی در آن دوران از مدرسان ممتاز حدیث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار میرفت و به تدریس اصول فقه، تفسیر، کلام و رجال اشتغال داشت. او هر روز در مسجد جامع اصفهان به تدریس پرداخته، جمع زیادی از دانش پژوهان و طالبان علوم اهلبیت علیهمالسلام در محضر درسش حاضر میشدند. نام برخی از بزرگانی که شاگرد ملا محمدتقی مجلسی بوده یا تنها اجازه نقل حدیث از وی داشتهاند از این قرار است: علّامه محمد باقر مجلسی، سید عبدالحسین خاتونآبادی، محقق خوانساری، سید نعمتالله جزایری، ملا میرزای شیروانی، ملا محمد صالح مازندرانی، ملا محمد صادق کرباسی، سید شرف الدین علی گلستانه، ملا عزیزالله و ملا عبدالله مجلسی، میرزا ابراهیم اردکانی یزدی، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپایگانی، بدرالدین بن احمد عاملی و میرزا تاج الدین گلستانه. سرانجام این فقیه و محدث گرانقدر در یازدهم شعبان سال 1070 هـ. ق در اصفهان رحلت نمود و پیکرش در همان شهر به خاک سپرده شد. نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] + یک هدیه کوچک . . . پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:25 صبح هدیه کوچک !! تقدیم به زخم و سکوت و صبر مردان حقیقی جنگ ، آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند ... دیروز روز تفنگ بود و جنگ ، امروز روز فهم است و فرهنگ دیروز می رفتیم و خاکی بودیم ، امروز ماندیم و خاکستری شدیم دیروز حاج همت ها به منا می رفتند ، امروز بی غیرتها به سونا دیروز از سیمهای خاردار گذشتیم ، امروز از زر و سیم روزگار هرگز دیروز تیپ و لشکر می زدیم ، امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم شهیدان را به باد ندهیم ، به یاد دهیم آن روز از سه راهی شهادت گذشتیم ، امروز از دوراهی عافیت مانده ایم دیروز جزیره مجنون را دیوانه کردیم ، امروز مجنون جزیره ایم دیروز چه آسان جان می دادیم ، امروز چه آسان ایمان را آنجا با خدا دست می دادیم ، اینجا خدا را از دست می دهیم آنجا در پشت خاکریز بودیم ، اینجا در پناه میز آنجا برای خدا کار می کردیم ، اینجا کاری با خدا نداریم آنجا برای شهادت سبقت می گرفتیم ، اینجا برای ریاست دیروز با عشق می جنگیدیم ، امروز برای عاشقی آنجا برای رزم های شبانه می رفتیم ، اینجا برای بزمهای عاشقانه آن روز با هم به دشمن می زدیم ، این روزها برای هم می زنیم کوله پشتی بر زمین مانده خالی است ... اما سنگینی آن را بردوش حس نمی کنی ؟! نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] لزوم تفکیک علائمحتمى ظهور از علائم غیرحتمى پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:19 صبح بازشناسى علائمحتمى ظهور بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثى نقل شده که مىتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود: فِتَن مَلاحم علائم ظهور اشراط الساعة در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادى از آنها علائم حتمى و بقیه علائم غیرحتمى مىباشند. تعداد علائم حتمى از انگشتان دست نمىگذرد. آنچه مسلم است تعداد پنج نشانه از این نشانهها حتمى مىباشند که عبارتند از: خروج سفیانى؛ خروج یمانى؛ بانگ آسمانى؛ خسف بیدا؛ قتل نفس زکیه. در قسمت پیشین، تعریف و مقایسهی 4 گروه علایم تقدیم شد. و در ادامه این سری نوشتار به امر بازشناسی این علایم پنجگانه پرداخته میشود. و اما اکنون و در این قسمت اولین نشانهی ظهور یعنی خروج سفیانی تحلیل میگردد. شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: قَبْلَ قیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتومات: اَلَیمانىُّ و السُّفیانىُّ و الصَّحةَ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیة وَ الخَسفُ بِالبَیداء؛پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمى است. یمانى، سفیانى، بانگ آسمانى، قتل نفسزکیه و خسف سرزمین بیدا.(23) شیخ صدوق این حدیث را با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند.(24) در مورد شمارش علائمحتمى به همین حدیث بسنده مىکنیم که سند صحیح و متن گویایى دارد. و اینک بررسى یکایک نشانههاى حتمى به ترتیب تسلسل زمانى آنها. 1 - خروج سفیانى از نظر زمانى اولین نشانه از نشانههاى حتمى که پیش از دیگر نشانهها تحقق مىیابد و فرارسیدن انفجار نور و سپرى شدن شب دیجور غیبت را نوید مىدهد؛ خروج سفیانى است. خوشبختانه خروج سفیانى در روایات اسلامى بسیار دقیق، روشن و شفاف بیان شده که هرگز قابل انطباق با هیچ فرد دیگرى نمىباشد. جالبتر اینکه علاوه بر روایات کلى علائم پنجگانه در احادیث فراوانى به طور استقلالى بر حتمى بودن آن تصریح و تأکید شده، که به چند نمونه از آنها اشاره مىکنیم: حمیرى با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّ اَمْرِ القائمِ حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ امرَ السُّفیانى حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ لا یَکونُ قائمٌ اِلّا بِسفیانى؛ قیام قائم از سوى خدا حتمى است، خروج سفیانى نیز از سوى خدا حتمى است. بدون سفیانى هرگز قائمى نخواهد بود.(25) این حدیث را حمیرى(ابوالعباس، عبداللَّهبن جعفر حمیرى) که از رجال برجسته شیعه در عهد غیبت صغرى بود، با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت کرده و در کتاب خود قرب الاسناد الى الرضا علیه السلام ثبت نموده است. این کتاب از حوادث روزگار جان به در برده و تا زمان ما باقى مانده است. حمیرى از نظر علماى رجال در اوج وثاقت است.(26) دو واسطه او نیز کاملاً مورد وثوق مىباشند،(27) و در نتیجه روایت صحیحه است. نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد شیخ صدوق با سلسله اسنادش از ابوحمزه ثمالى روایت کرده که گفت: محضر امام صادقعلیه السلام عرض کردم که پدر بزرگوارتان امام باقرعلیه السلام فرمود: اِنَّ خُروجَ السُّفیانى مِنَالاَمرِ الَمحتوم؛ بىگمان خروج سفیانى از امور حتمى است. امام صادقعلیه السلام فرمود: آرى.(28) این حدیث را شیخ صدوق با پنج واسطه از امام باقرعلیه السلام روایت کرد و مهر تأیید امام ششم را نیز دریافت نموده است. وى به تعبیر نجاشى آبروى شیعه در عصر خود بود.(29) به دعاى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - متولد شده(30) و به فرمان آن حضرت کتاب کمالالدین را تألیف کرده است.(31) آن پنج واسطه که در سند حدیث واقع شدهاند نیز همه مورد اعتماد و استناد هستند و علماى رجال بر وثاقت آنها تصریح نمودهاند.(32) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد. نعمانى با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اَلسُّفیانىُّ مِنَ الَمحتوم وَ خُروجهُ فی رجب؛ سفیانى از نشانههاى حتمى است و خروج وى در ماه رجب خواهد بود.(33) ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانى از شخصیتهاى برجسته قرن چهارم است، پیشتاز رجالیون او را به عنوان عظیمالقدر، شریفالمنزله، صحیحالعقیده و کثیرالحدیث ستوده است.(34) وى این حدیث را در کتاب گرانسنگ خود با پنج واسطه روایت کرده که همه آنها به تصریح علماى رجال مورد وثوق مىباشند.(35) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد. در این سه حدیث (که هر سه از نظر سند صحیح بود) خروج سفیانى از نشانههاى حتمى اعلام شده و در حدیث سوم آمده است که خروج او در ماه رجب خواهد بود. یادآورى این نکته لازم است که از جمعبندى احادیث مربوط به سفیانى استفاده مىشود که سفیانى در ماه رجب خروج مىکند، حدود شش ماه مىجنگد، در اواخر محرم به قدرت مىرسد، و دقیقاً هشت ماه بعد حضرت بقیةاللَّه ظهور مىنماید. بدینترتیب منظور از رجب، رجبِ سال قبل از ظهور مىباشد، نه رجب سال ظهور. نام سفیانى: مشهور آن است که نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد.(36) و در برخى منابع نام پدرش عُیَینه آمده،(37) با توجه به اتحاد طریق به نظر مىرسد که آن تصحیف شده عنبسه باشد. اسامى دیگرى براى سفیانى نقل شده که از آن جمله حرببن عنبسه،(38) عنبسةبن مرة،(39) عنبسةبن هند،(40) عبداللَّهبن یزید،(41) ابوعتبه، عروةبن محمد،(42) و معاویةبن عتبه است.(43) در حالیکه هیچ یک از اسامى یاد شده سند قابل اعتماد و استنادى ندارد. تنها عثمانبن عنبسه از شهرت بیشترى برخوردار است. القاب سفیانى: مشهورترین لقب او سفیانى است. او را از آن جهت سفیانى مىنامند که از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش صخرى منسوب به صخر پدر ابوسفیان است.(44) امیرمؤمنان در یکى از خطبههاى خود از آشوبگرى سخن گفته که از او ضِلّیل(45) به معناى بسیار گمراه(46) تعبیر نموده، برخى از شارحان نهجالبلاغه آن را اشاره به سفیانى دانستهاند.(47) نسب سفیانى: از بنىامیه در منطق وحى به عنوان «اَلشَّجَرةُ المَلْعونَة»؛ درخت ملعونه(48) یاد شده و در احادیث فراوان تصریح شده که منظور از شجره ملعونه بنىامیه مىباشد.(49) در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان،(50) از بطن هندِ جگرخواره (اِبْنُ اکِلَةِالأکباد)،(51) از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله کلب است.(52) امام صادقعلیه السلام به هنگام برشمردن کارنامه سیاه آل ابىسفیان فرمود: و سفیانى نیز با قائم پیکار مىکند.(53) امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مىکند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، ارکان اسلام را منهدم مىکند؛ دانشمندان را مىکشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىکند، محرمات را مباح کند . اما در مورد اینکه او از نسل کدامین فرزند ابوسفیان مىباشد، به اختلاف سخن رفته است: 1 - از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان(54)؛ 2 - از نسل عتبةبن ابىسفیان(55)؛ 3 - از تبار یزیدبن معاویةبن ابىسفیان(56)؛ 4 - از طرف پدر از نسل ابىسفیان و از طرف مادر از نسل یزیدبن معاویه.(57) اوصاف جسمى سفیانی: در احادیث فراوان از ویژگىهاى ظاهرى سفیانى به صراحت بیان شده و جاى هرگونه شک و تردید از میان رفته است. شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّکَ لَوْ رَأَیتَ السُّفیانی لَرَأیت أَخْبَث النّاسِ، أَشْقر، أَحْمَر، أَزْرَق؛ تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین انسانها را دیدهاى. او بور، سرخروى و زاغچشم است.(58) شیخ صدوق این حدیث را با شش واسطه روایت کرده که از منظر علماى رجال همه آنها ثقه مىباشند.(59) امیرمؤمنانعلیه السلام به دیگر ویژگىهاى ظاهرى او اشاره کرده مىفرماید: یَخرُج ابْنُ اکِلةِ الاَکبادِ مِنَ الوادى الیابِس، وَهُوَ رَجُلٌ رَبْعةٌ، وَحْشُ الوَجهِ، ضَخْمُ الهامَةِ، بِوَجْههِ اَثرُ الجُدْرى، اِذا رَأیتهُ حَسِبْتهُ اَعْور؛ پسر هند جگر خواره از وادى یابس خروج مىکند، او مردى میان بالا، با چهرهاى وحشتناک، سر ستبر و آبلهروى مىباشد. هنگامى که او را ببینى او را یکچشم مىپندارى.(60) از طریق عامه نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: السُّفیانى مِن وُلدِ خالدِبنِ یَزیدبِن ابىسفیان، رَجلٌ ضَخْمٌ الهامَة، بِوجههِ اَثرُ جُدْرى، وبِعَینهِ نکُتَه بَیاض؛ سفیانى از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان است. او مردى سر ستبر است که در چهرهاش آثار آبله و در چشمش نقطه سفیدى هست.(61) دیگر اوصاف سفیانى در احادیث پیشوایان علاوه بر اوصاف ظاهرى، بر اوصاف روحى و روانى او نیز اشاره شده است: 1 - امام صادقعلیه السلام در این رابطه مىفرماید: یَقولُ: یا رَبِّ ثارى ثارى، ثُمّالنَّار. وَقَد بَلغ مِن خُبْثهِ اَنَّه یَدْفنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَهِىَ حَیَّة، مَخافَةَ اَن تَدُلُّ عَلیه؛ سفیانى گوید: خدایا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدرى خبیث است که مادر بچهاش را زندهبگور مىکند، از ترس اینکه مخفیگاهش را نشان بدهد.(62) در این حدیث که قبلاً سندش را بررسى کردیم و صحت آن را اثبات نمودیم، به سه ویژگى اخلاقى سفیانى تأکید شده: او پلیدترین انسان روى زمین است. پرکینهترین انسان است و همواره فریاد انتقام، انتقام، سر مىدهد. سنگدلترین انسان است و بر احدى رحم نمىکند، حتى همسرش را زنده بهگور مىکند. در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان، از بطن هندِ جگرخواره، از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله کلب است . 2 - امام باقرعلیه السلام در همین رابطه مىفرماید: سفیانى سرخ روى، بور و زاغ چشم است، او هرگز خداى را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. او مىگوید: خدایا انتقام، وانگهى دوزخ، خدایا انتقام، سپس دوزخ.(63) 3 – رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در این رابطه مىفرماید: یَخْرجُ رَجلٌ یُقال لَه: السُّفیانى فی عمقِ دَمشق، و عامَّةُ مَن یَتْبَعُه مِن کَلب، فَیَقتُل حَتَّى یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساء وَ یَقتُل الصِّبیان؛ مردى از دل دمشق خروج کند که به او سفیانى گویند، همه پیروانش از تیره کلب هستند، آنقدر کشتار کند که حتى شکم زنان را مىشکافد و کودکان را از دم تیغ مىگذراند.(64) حاکم نیشابورى پس از نقل حدیث، بر صحت آن تأکید نموده و گفته: این حدیث بر مبناى بخارى و مسلم صحیح است.(65) 4 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى در این رابطه فرمود: ثُمَّ یَبْعَثُ فَیَجْمَعُ الاَطفالَ وَ یَغْلىِ الزَّیتَ لَهُم، فَیقولون: اِن کانَ آباؤُنا عَصَوْکَ فَنحن ما ذَنْبُنا؟! مأمورین را مىفرستد، کودکان را گرد مىآورد و دیگهاى زیتون را براى آنها مىجوشاند، آنها مىگویند: اگر پدران ما با شما مخالفت کردهاند پس تقصیر ما چیست؟(66) 5 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى مىفرماید: گروهى از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده مىشوند. سفیانى کسى را به نزد پادشاه روم مىفرستد که بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمىگرداند، پس آنها را در دمشق گردن مىزند.(67) 6 - امیرمؤمنانعلیه السلام به هنگام شمارش کارنامه سیاه سپاه سفیانى مىفرماید: 70000 نفر را در بغداد مىکشند و شکم 300 زن را مىشکافند!!(68) 7 - در برخى از تفاسیر عامه، در ذیل آیه شریفه «ولوترى اذ فزعوا» (69) آوردهاند که: سفیانى لشکرى را به بغداد مىفرسد، بیش از 3000 نفر را مىکشند و شکم بیش از 100 زن را مىشکافند.(70) 8 - در برخى دیگر از احادیث عامه، از کشته شدن 70000 نفر در عَینُ التَّمر (71) و از تعدى به حریم 30000 تن در کوفه سخن رفته است.(72) 9 - در برخى دیگر از منابع عامه آمده است: سفیانى همه کسانى را که با او مخالفت مىکنند، از دم شمشیر مىگذراند. آنها را با اره دو نیم مىکند و در دیگها مىجوشاند. این کار تا شش ماه ادامه مىیابد.(73) 10- امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانى از ابعاد دیگرى از جنایات سفیانى پرده برداشته مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مىکند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، ارکان اسلام را منهدم مىکند؛ دانشمندان را مىکشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىکند، محرمات را مباح کند، به نوازندگى فرمان مىدهد، کارهاى ناشایست را تجویز مىکند، از فرایض الهى جلوگیرى مىنماید. از جور و ستم پروا نکند، هر کس که نامش محمد، على، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، به سبب دشمنى با خاندان پیامبر از دم شمشیر مىگذراند.(74) این بود اندکى از جنایاتى که بر اساس روایات فریقین، سفیانى به هنگام سیطرهاش به شامات (سوریه، اردن و فلسطین) انجام مىدهد. همه این احادیث از نظر سندى قوى نیستند، لیکن همه آنها مؤیّد آن حدیث بسیار قوى و صحیحى است که در آغاز این بخش و سر آغاز بخش قبلى (اوصاف جسمى)، از طریق شیخ صدوق نقل کردیم و صحت سندش را اثبات نمودیم. در آن حدیث از نظر اوصاف ظاهرى بر سرخ روى، زاغ چشم و بور بودنش تکیه شده و از نظر اخلاقى و روانى بر خباثت، پلیدى، قساوت، سنگدلى و کینهتوزىاش تأکید شده است. __________________________ 23. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 650، ب 57، ج 7. 24. اسامى آن پنج واسطه و منبعى که بر توثیق آنها تأکید و تصریح نمودهاند: محمدبن حسن بن احمد بن ولید، ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 383. حسینبن حسن بن ابان، ر.ک: ابن داود، الرجال، ص 270. حسینبن سعید بن حماد بن مهران، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 112. محمدبن ابى عمیر، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218. عمربن حنظله، که امامصادقعلیه السلام بر صداقت او تصریح فرموده است. ر.ک: کلینى، الکافى، ج 3، ص 275. 25. حمیرى، قرب الاسناد، ص 373، ح 1329. 26. شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439. 27. این دو واسطه عبارتند از: احمدبن محمد بن عیسى اشعرى، براى وثاقت او: ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366، و علىبن اسباط، براى وثاقت او: ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 252، رقم 663. 28. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 652، ب 57، ح 14. 29. نجاشى، الرجال، ص 389، رقم 1049. 30. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 503، ب 45 ذیل ح 31. 31. همان، ج 1، ص 3. 32. این پنج واسطه عبارتند از: محمدبن موسىبن متوکل، براى وثاقتش ر.ک: ابنداود، الرجال، ص 185؛ علامه حلى، الرجال، ص 149، رقم 58؛ سیدبن طاووس، فلاحالسائل، ص 158، فصل 19. عبداللَّهبن حمیرى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439. احمدبن محمدبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366. حسنبن محبوب براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 96، رقم 162. ابوحمزه ثمالى، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 115، رقم 296. 33. نعمانى، الغیبة، ص 300، ب 18، ح 1 . 34. نجاشى، الرجال،ص 383، رقم 1043. 35. این پنج واسطه عبارتند از: احمدبن محمدبن سعید، مشهور به: ابن عقده، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 94، رقم 233. محمدبن فضلبن ابراهیمبن قیسبن رمانه، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 340، رقم 911. حسنبن علىبن فضال، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 97، رقم 164. ابواسحاق، ثعلبةبن میمون، براى وثاقتش ر.ک: شیخطوسى، اختیار معرفةرجال، ص 412، رقم 776. عیسىبن اعین، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 296، رقم 803. 36. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 205. 37. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721. 38. سلمى، عقدالدرر، ص 91. 39. سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ح 417. 40. ابن منادى، الملاحم، ص 77. 41. نعیم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814. 42. مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 305. 43. سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75. 44. نعیم بن حماد، الفتن، ص 276؛ سیوطى، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 70. 45. سید رضى، نهجالبلاغه، خطبه 101. 46. ابنمنظور، لسانالعرب، ج 8، ص 81. 47. بحرانى، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 11. 48. سوره اسراء (17)، آیه 60. 49. قرطبى، الجامع الأحکامالقرآن، ج 10، ص 283؛ بحرانى، البرهان، ج 6، ص 107 - 104. 50. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721. 51. نعمانى، الغیبة، ص 306؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 461؛ علامهمجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 216؛ سلمى، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسى، فرائد الفوائدالفکر، ص 299. 52. سیدابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ب 79. 53. شیخ صدوق، معانىالأخبار، ص 346. 54. متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنزالعمال، ج 11، ص 284؛ سلمى، عقدالدرر، ص 72؛ سفارینى، لوائح الانوارالبهیه، ج 2، ص 75. 55. شیخ طوسى، الغیبة، ص 444؛ شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 727. 56. مقدسى، البدء والتاریخ، ج 2، ص 177. 57. عبدالامیر، الاسرار فیما کنّى وعرف به الاشرار، ج 4، ص 288. 58. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10. 59. این شش واسطه عبارتند از: احمدبن زیادبن جعفر همدانى، از مشایخ صدوق، براى وثاقتش ر.ک: شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 369، ب 34، ذیل ح 6 علىبن ابراهیم، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 260، رقم 680 ابراهیمبن هاشم، براى وثاقتش ر.ک: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 16 محمدبن ابىعمیر، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218، رقم 617 حمادبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: همان، ص 115، رقم 240 عمربن یزید، بریا وثاقتش ر.ک: همان، ص 184، رقم 502 60. شیخ طوسى، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28 61. نعیم بن حماد، الفتن، ص 222؛ سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنز العمال، ج 11، ص 284؛ سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 603. 62. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10. 63. نعمانى، الغیبة، ص 306، ب 19، ح 18. 64. سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، کنز العمال، ج 14، ص 272؛ همو، البرهان، ص 113؛ سیوطى الدر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 61؛ قنوجى، الاذاعة، ص 135. 65. حاکم، المستدرک للصحیحین، ج 4، ص 520. 66. سلمى، عقد الدرر، ص 93. 67. مقدسى، فرائد فوائد الکفر، ص 320. 68. سلمى، عقد الدرر، ص 92. 69. سوره سبأ (34)، آیه 51. 70. طبرى، جامع البیان، ج 22، ص 72؛ قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 315. 71. نام شهرى در نزدیکى انبار در غرب کوفه، ر.ک: یا قوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759. 72. سلمى، عقد الدرر، ص 77؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 310. 73. نعیمبن حماد، الفتن، ص 235، ب 33، ح 873. 74. مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 320. استاد علىاکبر مهدىپور به سفارش دبیرخانه دائمى اجلاس حضرت مهدى نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] ای بقیع مطهر منتظر باش! دوشنبه 86 آبان 7 ساعت 1:19 عصر هوالمحبوبای بقیع ای راز دار صدیق صدیقه اطهرو ای همنوای مولا مهدی انگاه که غریبانه انجا به زیارت می ایدای بقیع مطهر ای گنجینه دار نورای مدفن عشاق و ای حکایت گر غربتبه راستی این راز را با که باید گفت که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریب تر است؟ای بقیع مطهر منتظر باششاگر انان توانستند که نور را در حبس کشندتو هم غریب خواهی ماندای بقیع مطهر با ما سخن بگوبا ما از راز های سر به مهری که در سینه داری بگوای بقیع ای همنوای مولا مهدیای رازدار ان یار غریببگو انجا چه میگذرد هنگامی که او به زیارت قبور می اید؟بگو با ما بگولابد صدای گریه غریبانه ان یار مضطر را هنگامی که بر غربت اسلام میگرید شنیده ایبگو با ما بگو که حبیب ما در راز گویی های علی وار خویشو در مناجات های سجادانه اش چه میگوید؟ای تربت مطهر ای انکه بر تربت تو جای جاینشانه پای حبیب ما و اثر اشک های غریبانه او باقی استای همنوای امن یجیب مولا مهدیای مصداق طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتمای کاش ما به جای خاک تو بودیمو هنگامی که ان یار غایب از نظر به زیارن تو می امدبر پای او بوسه میزدیمای بقیع ای تربت مطهر ای کاش ما نیز چون تو میتوانستیمکه با ان محبوبوقتی که امن یجیب میخواند همنوا شویمو براستی که امن یجیب حکایت دل پر غصه اوستگوش کن...امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض.چرا که اوست مصداق اتم مضطرو خلافت ارض میراثی است که به او باز میگرددو ای بقیع مطهر منتظر باشاگر انان توانستند که شمس را در غربت غروب نگاه دارند تو نیز غریب خواهی ماند-----از کتاب سفر به سرزمین نور شهید اوینی نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] آقا بیا شنبه 86 آبان 5 ساعت 2:51 عصر آقا بیا به خاطر باران ظهور کن ... مارا ازاین هوای سراسیمه دورکن ... وقتی برای بدرقه عشق می روی ... ازکوچه های خسته ما هم عبورکن ... افسرده ازهجوم هوس های عالمیم ... آقــــــا دل شکســته ما را صبورکن ... آقا بیا به حرمت مفهوم انتظار ... اشعارســــاده ما را مرورکن ... کی می شود شبی که تو از راه می رسی ... این باغ های شب زده را غرق نورکن ... نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] شاید این جمعه بیاید شاید ... شنبه 86 آبان 5 ساعت 2:42 عصر نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] دین داری در عصر غیبت شنبه 86 آبان 5 ساعت 2:40 عصر انسان دیندار، در صدر اسلام عقاید و باورهاى دینى را از پیامبر(ص) مى گیرد وتعالیم خالص دین را با دریافت مستقیم از مفسر واقعى وحى دریافت مى کند. رسول خدا(ص)را مى بیند واز روش و منش و سیره او الهام مى گیرد وپایه باورهاى خود را استوار مى سازد و این امور در آسان کردن پذیرش حق، نقش به سزایى دارند. اما انسان دیندار در این عصر، از تمامى این دریافت هاى حسى به دور است و تنها بر اساس درک عقلى و تاریخى، پیامبر و امامان(ع) را مى شناسد و به رسالت و امامت ایشان ایمان مى آورد. پیامبر(ص) مى فرماید: برادران من کسانى هستندکه پس از شما اصحاب زندگى مى کنند. به من ایمان مى آورند ... در حالى که مرا ندیده اند. بى گمان دیندار بودن در روزگارغیبت، ایمان افزون ترى را مى طلبد، چرا که ایمان به وجود پیامبر (ص) امامان معصوم (ع) و غیبت مهدى (عج) به نوبه خود، ایمان به غیب است. دیندارى در روزگار غیبت، نیازمند بینشى است که انسان دیندار در پرتو آن، بتواند در برابر تحریف ها، مسخ ها، شبهه ها، تردیدها، تزلزل ها و سرکوفت ها از درون و بیرونِ حوزه دین، همچنان رویکرد دینى خود را نگاه دارد وبا هیچ یک از این عوامل، خلوص دینى ودیندارى را در فکر وعمل از دست ندهد . پیامبر (ص) فرمود: به زودى پس از شما، کسانى مى آیند که یک نفر از آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد . گفتند: اى رسول خدا ما در جنگ بدر و احد وحنین در رکاب شما جهاد کرد ه ایم ودرباره ما آیه قرآن نازل شده است حضرت فرمود: زیرا اگر آن چه از آزارها و رنج هاکه بر آنان مى رسد بر شما آید، به سان آنان، شکیبایى نخواهید داشت. پایدارى بر دین در روزگارغیبت، به پذیرش سختى ها و بیم ها و محرومیت ها وتنگناهاى مادى خلاصه نمى شود، بلکه تحت فشارهاى سخت روحى ومعنوى نیز، بر آنها افزوده مى گردد وچنان چه دیندارى با صبر و شکیبى آگاهانه توأم نباشد، به تدریج، نا امیدى ها روى مى آورد و باور را از روح و فکر مى ستاند . امام صادق (ع) مى فرماید: به تحقیق براى صاحب الامرغیبتى است، کسى که در آن زمان دینش را نگهدارد، هم چون کسى است که درخت خار قتاد را با دست بتراشد . کدام از شما قدرت دارد که خار آن درخت را به دستش نگهدارد. حضرت در حدیث دیگرى مى فرماید:... سوگند به خدا شکسته مى شوید مانند شکسته شدن سفال به درستى که سفال هرگز به صورت نخست برنمى گردد، به خدا سوگند حتماً شما امتحان خواهید شد، به خدا سوگند قطعاً شما غربال خواهید شد، چنان که دانه تلخ از میان گندم جدا شود. سوگندهاى پی در پی حضرت، دلالت بر اصل امتحان و دشوارى دیندارى در عصر غیبت دارد. نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] < 1 2 :لیست کامل یاداشت ها : شهید بهشتی با درک عمیق اسلام در سنگرهای مختلف فعال بوداگر یه آماتور هستید و هنوز توی صحیح تایپ کردن مشکل دارید بهتون پ+ نرم افزار[عناوین آرشیوشده]
: لوگوي وبلاگ :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها : امام[5] . : آرشيو يادداشت ها : مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
دانشمندی که علمش را از پیامبر گرفت
محمد تقی در سال 1003 هـ. ق در شهر بزرگ و زیبای اصفهان، پایتخت صفویه، چشم به جهان گشود. به مبارکی نهمین امام معصوم او را محمدتقی نام نهادند. پدرش ملاعلی مجلسی، فاضلی دانش دوست و از روایان احادیث اهل بیت-علیهمالسلام- به شمار میآمد.
ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص میکرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود. پدرش از همان اوان کودکی اعتقادات و مبانی دینی را به او تعلیم داد اما وجود عالم بزرگی چون درویش محمد عامِلی، پدربزرگ مادری او، در شوق وی به تحصیل معارف اسلامی نقش بسیاری داشت و نیز وجود بزرگانی چون حافظ ابونعیم اصفهانی (م 403 هـ. ق) در بین نیاکان او همت وعلاقه او را به قدم نهادن در راه آنان میافزود.
گامهای بعدی تحصیل را تحت نظر پدر، استوارتر برداشت و پس از آن با استادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمایی پدر به درس علامه شوشتری (یکی از علمای بزرگ حوزه اصفهان) راه یافت و سالها همراه این استاد بود و فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر را نزد وی آموخت و تحصیل علم حدیث و روایت را بیشتر مدیون او است.
پس از وفات استاد در سال 1021 هـ. ق نزد فرزند او مولا حسنعلی شوشتری، که او نیز از علمای برجسته و استاد بسیاری از مشاهیر اصفهان بود، به تحصیل پرداخت. همزمان با دوران تحصیل نزد علامه عبدالله شوشتری به درس دانشور دیگری راه یافت و در نفس و وجود خویش سفری را آغاز نمود. این سیر انفسی به راهنمایی سالک و عارف وارسته، فقیه و محدث بزرگ «شیخ بهایی» آغاز شد که تا اواخر عمر ایشان ادامه داشت.
مجلسی در رؤیایی از غذا و میوههای بهشتی که رسول خدا صلیالله علیه واله وسلم برایش فرستاده بود، خورد. خود میگوید: «پس از آنکه از خواب بیدار شدم آن را به علم تعبیر کردم. گویی به قلبم الهام شده بود که به شرح و تفسیر حدیث بپردازم. پس به این امر مشغول شدم»
وی علاوه بر آن از مجلس درس علمای دیگری همچون میر فِندِرسکی، قاضی ابوالسرور، امیراسحاق استرآبادی، شیخ عبدالله بن جابر عامِلی (پسرعمهاش) و ملا محمد قاسم عاملی (داییاش) نیز بهره برده است.
با هجرت به نجف در سال 1304 هـ. ق آنگاه که 31 بهار از عمر مجلسی میگذشت فصل دیگری در زندگی او باید آغاز میشد؛ فصل استقلال علمی و ثمردادن. اما از نظر او هنوز راه بسیاری مانده بود که باید طی میشد. سفری از خویش و درنوردیدن خود و خواستههای لجام گسیخته خود. عزم مجلسی بر چنین سفری بود. گر چه از سالها قبل این سفر برای او آغاز شده بود اما گوی سفر به نجف، که سفری در بُعد مکان بود، به سیر روحی او گستره تازهای میداد. اکنون محمدتقی در کنار بارگاه سید اوصیا و پدر ائمه از عنایتهای آن بزرگ بهرهمند میشد، خود درباره آن دوران میگوید: «در حوالی روضه مقدسه- در مقام مهدی (عج)- شروع به مجاهده نفس نمودم و خداوند به برکت مولای ما- که درودهای خدا بر او باد- بابهای مکاشفه را که عقلهای ضعیف تحمل آن را ندارند، بر روی من گشود».
در نجف از سید شرفالدین علی شولستانی از علما و محدثان بزرگ حوزه نجف بهره برد و در 33 سالگی به کسب اجازه از او نایل شد. مجلسی پس از طی دوران اقامت در نجف، به اصفهان بازگشت و به تألیف و تدریس مشغول شد. از خدمات علمی او در این دوران، نوشتن شرحی بر صحیفه سجادیه بود؛ وی در مقابله و تصحیح و نشر صحیفه تلاش بسیاری کرد و در اثر اهتمام او به این امر صحیفه سجادیه در میان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشی بیرون آمد.
ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص میکرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود
از آن زمان تألیف پیرامون حدیث و کتب روایی در زندگی ملامحمد تقی مجلسی آغاز شد و تا پایان عمر همچون شاخصی پرارج در فعالیتهای علمیاش ادامه یافت. تألیفاتی چون اربعین (چهل حدیث از معصومین)؛ شرح زیارت جامعه، شرح حدیث همّام به زبان فارسی، احیاء الاحادیث که شرحی است ناتمام بر کتاب "تهذیب الاحکام" تألیف شیخ طوسی و از آخرین تألیفات آن محدث گرانقدر بوده و اجل مهلت اتمام آن را به او نداده است، "لوامع الصاحبقران" که شرحی است فارسی بر "مَن لا یحضره الفقیه" تألیف شیخ صدوق و روضة المتقین که شرحی است عربی بر کتاب من لا یحضره الفقیه.
روضة المتقین همچنان که مجلسی خود در آخر کتاب میگوید عصاره دانش و معلومات فقهی و اصولی و کلامی او در طول پنجاه سال تحصیل و تحقیق میباشد.
بر کرسی تدریس از سال 1040 هـ. ق به بعد، نسل جدیدی از علما در حوزه اصفهان ظهور کردند. بزرگانی چون شیخ بهایی (م 1030هـ. ق) و میرداماد (م 1041 هـ. ق) در گذشته بودند و کم کم نسل دیگری از فقها جای آنها را گرفتند. ملا محمدتقی مجلسی از زمره آنان بود. مجلسی در آن دوران از مدرسان ممتاز حدیث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار میرفت و به تدریس اصول فقه، تفسیر، کلام و رجال اشتغال داشت. او هر روز در مسجد جامع اصفهان به تدریس پرداخته، جمع زیادی از دانش پژوهان و طالبان علوم اهلبیت علیهمالسلام در محضر درسش حاضر میشدند.
نام برخی از بزرگانی که شاگرد ملا محمدتقی مجلسی بوده یا تنها اجازه نقل حدیث از وی داشتهاند از این قرار است: علّامه محمد باقر مجلسی، سید عبدالحسین خاتونآبادی، محقق خوانساری، سید نعمتالله جزایری، ملا میرزای شیروانی، ملا محمد صالح مازندرانی، ملا محمد صادق کرباسی، سید شرف الدین علی گلستانه، ملا عزیزالله و ملا عبدالله مجلسی، میرزا ابراهیم اردکانی یزدی، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپایگانی، بدرالدین بن احمد عاملی و میرزا تاج الدین گلستانه.
سرانجام این فقیه و محدث گرانقدر در یازدهم شعبان سال 1070 هـ. ق در اصفهان رحلت نمود و پیکرش در همان شهر به خاک سپرده شد.
نوشته شده توسط : سعید گنج خانی
نظرات ديگران [ نظر]
+ یک هدیه کوچک . . .
هدیه کوچک !!
تقدیم به زخم و سکوت و صبر مردان حقیقی جنگ ، آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند ...
دیروز روز تفنگ بود و جنگ ، امروز روز فهم است و فرهنگ
دیروز می رفتیم و خاکی بودیم ، امروز ماندیم و خاکستری شدیم
دیروز حاج همت ها به منا می رفتند ، امروز بی غیرتها به سونا
دیروز از سیمهای خاردار گذشتیم ، امروز از زر و سیم روزگار هرگز
دیروز تیپ و لشکر می زدیم ، امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم
شهیدان را به باد ندهیم ، به یاد دهیم
آن روز از سه راهی شهادت گذشتیم ، امروز از دوراهی عافیت مانده ایم
دیروز جزیره مجنون را دیوانه کردیم ، امروز مجنون جزیره ایم
دیروز چه آسان جان می دادیم ، امروز چه آسان ایمان را
آنجا با خدا دست می دادیم ، اینجا خدا را از دست می دهیم
آنجا در پشت خاکریز بودیم ، اینجا در پناه میز
آنجا برای خدا کار می کردیم ، اینجا کاری با خدا نداریم
آنجا برای شهادت سبقت می گرفتیم ، اینجا برای ریاست
دیروز با عشق می جنگیدیم ، امروز برای عاشقی
آنجا برای رزم های شبانه می رفتیم ، اینجا برای بزمهای عاشقانه
آن روز با هم به دشمن می زدیم ، این روزها برای هم می زنیم
کوله پشتی بر زمین مانده خالی است ... اما سنگینی آن را بردوش حس نمی کنی ؟!
لزوم تفکیک علائمحتمى ظهور از علائم غیرحتمى
بازشناسى علائمحتمى ظهور
بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثى نقل شده که مىتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:
فِتَن
مَلاحم
علائم ظهور
اشراط الساعة
در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادى از آنها علائم حتمى و بقیه علائم غیرحتمى مىباشند. تعداد علائم حتمى از انگشتان دست نمىگذرد. آنچه مسلم است تعداد پنج نشانه از این نشانهها حتمى مىباشند که عبارتند از:
خروج سفیانى؛
خروج یمانى؛
بانگ آسمانى؛
خسف بیدا؛
قتل نفس زکیه.
در قسمت پیشین، تعریف و مقایسهی 4 گروه علایم تقدیم شد. و در ادامه این سری نوشتار به امر بازشناسی این علایم پنجگانه پرداخته میشود.
و اما اکنون و در این قسمت اولین نشانهی ظهور یعنی خروج سفیانی تحلیل میگردد.
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود: قَبْلَ قیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتومات: اَلَیمانىُّ و السُّفیانىُّ و الصَّحةَ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیة وَ الخَسفُ بِالبَیداء؛پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمى است. یمانى، سفیانى، بانگ آسمانى، قتل نفسزکیه و خسف سرزمین بیدا.(23)
شیخ صدوق این حدیث را با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند.(24)
در مورد شمارش علائمحتمى به همین حدیث بسنده مىکنیم که سند صحیح و متن گویایى دارد. و اینک بررسى یکایک نشانههاى حتمى به ترتیب تسلسل زمانى آنها.
از نظر زمانى اولین نشانه از نشانههاى حتمى که پیش از دیگر نشانهها تحقق مىیابد و فرارسیدن انفجار نور و سپرى شدن شب دیجور غیبت را نوید مىدهد؛ خروج سفیانى است.
خوشبختانه خروج سفیانى در روایات اسلامى بسیار دقیق، روشن و شفاف بیان شده که هرگز قابل انطباق با هیچ فرد دیگرى نمىباشد. جالبتر اینکه علاوه بر روایات کلى علائم پنجگانه در احادیث فراوانى به طور استقلالى بر حتمى بودن آن تصریح و تأکید شده، که به چند نمونه از آنها اشاره مىکنیم:
حمیرى با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّ اَمْرِ القائمِ حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ امرَ السُّفیانى حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ لا یَکونُ قائمٌ اِلّا بِسفیانى؛ قیام قائم از سوى خدا حتمى است، خروج سفیانى نیز از سوى خدا حتمى است. بدون سفیانى هرگز قائمى نخواهد بود.(25)
این حدیث را حمیرى(ابوالعباس، عبداللَّهبن جعفر حمیرى) که از رجال برجسته شیعه در عهد غیبت صغرى بود، با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت کرده و در کتاب خود قرب الاسناد الى الرضا علیه السلام ثبت نموده است. این کتاب از حوادث روزگار جان به در برده و تا زمان ما باقى مانده است.
حمیرى از نظر علماى رجال در اوج وثاقت است.(26) دو واسطه او نیز کاملاً مورد وثوق مىباشند،(27) و در نتیجه روایت صحیحه است.
نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد
شیخ صدوق با سلسله اسنادش از ابوحمزه ثمالى روایت کرده که گفت: محضر امام صادقعلیه السلام عرض کردم که پدر بزرگوارتان امام باقرعلیه السلام فرمود: اِنَّ خُروجَ السُّفیانى مِنَالاَمرِ الَمحتوم؛ بىگمان خروج سفیانى از امور حتمى است.
امام صادقعلیه السلام فرمود: آرى.(28)
این حدیث را شیخ صدوق با پنج واسطه از امام باقرعلیه السلام روایت کرد و مهر تأیید امام ششم را نیز دریافت نموده است. وى به تعبیر نجاشى آبروى شیعه در عصر خود بود.(29) به دعاى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - متولد شده(30) و به فرمان آن حضرت کتاب کمالالدین را تألیف کرده است.(31) آن پنج واسطه که در سند حدیث واقع شدهاند نیز همه مورد اعتماد و استناد هستند و علماى رجال بر وثاقت آنها تصریح نمودهاند.(32) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد.
نعمانى با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اَلسُّفیانىُّ مِنَ الَمحتوم وَ خُروجهُ فی رجب؛ سفیانى از نشانههاى حتمى است و خروج وى در ماه رجب خواهد بود.(33)
ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانى از شخصیتهاى برجسته قرن چهارم است، پیشتاز رجالیون او را به عنوان عظیمالقدر، شریفالمنزله، صحیحالعقیده و کثیرالحدیث ستوده است.(34)
وى این حدیث را در کتاب گرانسنگ خود با پنج واسطه روایت کرده که همه آنها به تصریح علماى رجال مورد وثوق مىباشند.(35) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد.
در این سه حدیث (که هر سه از نظر سند صحیح بود) خروج سفیانى از نشانههاى حتمى اعلام شده و در حدیث سوم آمده است که خروج او در ماه رجب خواهد بود. یادآورى این نکته لازم است که از جمعبندى احادیث مربوط به سفیانى استفاده مىشود که سفیانى در ماه رجب خروج مىکند، حدود شش ماه مىجنگد، در اواخر محرم به قدرت مىرسد، و دقیقاً هشت ماه بعد حضرت بقیةاللَّه ظهور مىنماید. بدینترتیب منظور از رجب، رجبِ سال قبل از ظهور مىباشد، نه رجب سال ظهور.
نام سفیانى:
مشهور آن است که نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد.(36) و در برخى منابع نام پدرش عُیَینه آمده،(37) با توجه به اتحاد طریق به نظر مىرسد که آن تصحیف شده عنبسه باشد.
اسامى دیگرى براى سفیانى نقل شده که از آن جمله حرببن عنبسه،(38) عنبسةبن مرة،(39) عنبسةبن هند،(40) عبداللَّهبن یزید،(41) ابوعتبه، عروةبن محمد،(42) و معاویةبن عتبه است.(43) در حالیکه هیچ یک از اسامى یاد شده سند قابل اعتماد و استنادى ندارد. تنها عثمانبن عنبسه از شهرت بیشترى برخوردار است.
القاب سفیانى: مشهورترین لقب او سفیانى است. او را از آن جهت سفیانى مىنامند که از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش صخرى منسوب به صخر پدر ابوسفیان است.(44)
امیرمؤمنان در یکى از خطبههاى خود از آشوبگرى سخن گفته که از او ضِلّیل(45) به معناى بسیار گمراه(46) تعبیر نموده، برخى از شارحان نهجالبلاغه آن را اشاره به سفیانى دانستهاند.(47)
نسب سفیانى:
از بنىامیه در منطق وحى به عنوان «اَلشَّجَرةُ المَلْعونَة»؛ درخت ملعونه(48) یاد شده و در احادیث فراوان تصریح شده که منظور از شجره ملعونه بنىامیه مىباشد.(49)
در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان،(50) از بطن هندِ جگرخواره (اِبْنُ اکِلَةِالأکباد)،(51) از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله کلب است.(52)
امام صادقعلیه السلام به هنگام برشمردن کارنامه سیاه آل ابىسفیان فرمود: و سفیانى نیز با قائم پیکار مىکند.(53)
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مىکند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، ارکان اسلام را منهدم مىکند؛ دانشمندان را مىکشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىکند، محرمات را مباح کند .
اما در مورد اینکه او از نسل کدامین فرزند ابوسفیان مىباشد، به اختلاف سخن رفته است:
1 - از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان(54)؛
2 - از نسل عتبةبن ابىسفیان(55)؛
3 - از تبار یزیدبن معاویةبن ابىسفیان(56)؛
4 - از طرف پدر از نسل ابىسفیان و از طرف مادر از نسل یزیدبن معاویه.(57)
در احادیث فراوان از ویژگىهاى ظاهرى سفیانى به صراحت بیان شده و جاى هرگونه شک و تردید از میان رفته است.
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادقعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّکَ لَوْ رَأَیتَ السُّفیانی لَرَأیت أَخْبَث النّاسِ، أَشْقر، أَحْمَر، أَزْرَق؛ تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین انسانها را دیدهاى. او بور، سرخروى و زاغچشم است.(58)
شیخ صدوق این حدیث را با شش واسطه روایت کرده که از منظر علماى رجال همه آنها ثقه مىباشند.(59)
امیرمؤمنانعلیه السلام به دیگر ویژگىهاى ظاهرى او اشاره کرده مىفرماید: یَخرُج ابْنُ اکِلةِ الاَکبادِ مِنَ الوادى الیابِس، وَهُوَ رَجُلٌ رَبْعةٌ، وَحْشُ الوَجهِ، ضَخْمُ الهامَةِ، بِوَجْههِ اَثرُ الجُدْرى، اِذا رَأیتهُ حَسِبْتهُ اَعْور؛ پسر هند جگر خواره از وادى یابس خروج مىکند، او مردى میان بالا، با چهرهاى وحشتناک، سر ستبر و آبلهروى مىباشد. هنگامى که او را ببینى او را یکچشم مىپندارى.(60)
از طریق عامه نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: السُّفیانى مِن وُلدِ خالدِبنِ یَزیدبِن ابىسفیان، رَجلٌ ضَخْمٌ الهامَة، بِوجههِ اَثرُ جُدْرى، وبِعَینهِ نکُتَه بَیاض؛ سفیانى از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان است. او مردى سر ستبر است که در چهرهاش آثار آبله و در چشمش نقطه سفیدى هست.(61)
در احادیث پیشوایان علاوه بر اوصاف ظاهرى، بر اوصاف روحى و روانى او نیز اشاره شده است:
1 - امام صادقعلیه السلام در این رابطه مىفرماید: یَقولُ: یا رَبِّ ثارى ثارى، ثُمّالنَّار. وَقَد بَلغ مِن خُبْثهِ اَنَّه یَدْفنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَهِىَ حَیَّة، مَخافَةَ اَن تَدُلُّ عَلیه؛ سفیانى گوید: خدایا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدرى خبیث است که مادر بچهاش را زندهبگور مىکند، از ترس اینکه مخفیگاهش را نشان بدهد.(62)
در این حدیث که قبلاً سندش را بررسى کردیم و صحت آن را اثبات نمودیم، به سه ویژگى اخلاقى سفیانى تأکید شده: او پلیدترین انسان روى زمین است. پرکینهترین انسان است و همواره فریاد انتقام، انتقام، سر مىدهد. سنگدلترین انسان است و بر احدى رحم نمىکند، حتى همسرش را زنده بهگور مىکند.
در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان، از بطن هندِ جگرخواره، از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله کلب است .
2 - امام باقرعلیه السلام در همین رابطه مىفرماید: سفیانى سرخ روى، بور و زاغ چشم است، او هرگز خداى را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. او مىگوید: خدایا انتقام، وانگهى دوزخ، خدایا انتقام، سپس دوزخ.(63)
3 – رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در این رابطه مىفرماید: یَخْرجُ رَجلٌ یُقال لَه: السُّفیانى فی عمقِ دَمشق، و عامَّةُ مَن یَتْبَعُه مِن کَلب، فَیَقتُل حَتَّى یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساء وَ یَقتُل الصِّبیان؛ مردى از دل دمشق خروج کند که به او سفیانى گویند، همه پیروانش از تیره کلب هستند، آنقدر کشتار کند که حتى شکم زنان را مىشکافد و کودکان را از دم تیغ مىگذراند.(64)
حاکم نیشابورى پس از نقل حدیث، بر صحت آن تأکید نموده و گفته: این حدیث بر مبناى بخارى و مسلم صحیح است.(65)
4 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى در این رابطه فرمود: ثُمَّ یَبْعَثُ فَیَجْمَعُ الاَطفالَ وَ یَغْلىِ الزَّیتَ لَهُم، فَیقولون: اِن کانَ آباؤُنا عَصَوْکَ فَنحن ما ذَنْبُنا؟! مأمورین را مىفرستد، کودکان را گرد مىآورد و دیگهاى زیتون را براى آنها مىجوشاند، آنها مىگویند: اگر پدران ما با شما مخالفت کردهاند پس تقصیر ما چیست؟(66)
5 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى مىفرماید: گروهى از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده مىشوند. سفیانى کسى را به نزد پادشاه روم مىفرستد که بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمىگرداند، پس آنها را در دمشق گردن مىزند.(67)
6 - امیرمؤمنانعلیه السلام به هنگام شمارش کارنامه سیاه سپاه سفیانى مىفرماید: 70000 نفر را در بغداد مىکشند و شکم 300 زن را مىشکافند!!(68)
7 - در برخى از تفاسیر عامه، در ذیل آیه شریفه «ولوترى اذ فزعوا» (69) آوردهاند که: سفیانى لشکرى را به بغداد مىفرسد، بیش از 3000 نفر را مىکشند و شکم بیش از 100 زن را مىشکافند.(70)
8 - در برخى دیگر از احادیث عامه، از کشته شدن 70000 نفر در عَینُ التَّمر (71) و از تعدى به حریم 30000 تن در کوفه سخن رفته است.(72)
9 - در برخى دیگر از منابع عامه آمده است: سفیانى همه کسانى را که با او مخالفت مىکنند، از دم شمشیر مىگذراند. آنها را با اره دو نیم مىکند و در دیگها مىجوشاند. این کار تا شش ماه ادامه مىیابد.(73)
10- امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانى از ابعاد دیگرى از جنایات سفیانى پرده برداشته مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مىکند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، ارکان اسلام را منهدم مىکند؛ دانشمندان را مىکشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىکند، محرمات را مباح کند، به نوازندگى فرمان مىدهد، کارهاى ناشایست را تجویز مىکند، از فرایض الهى جلوگیرى مىنماید. از جور و ستم پروا نکند، هر کس که نامش محمد، على، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، به سبب دشمنى با خاندان پیامبر از دم شمشیر مىگذراند.(74)
این بود اندکى از جنایاتى که بر اساس روایات فریقین، سفیانى به هنگام سیطرهاش به شامات (سوریه، اردن و فلسطین) انجام مىدهد. همه این احادیث از نظر سندى قوى نیستند، لیکن همه آنها مؤیّد آن حدیث بسیار قوى و صحیحى است که در آغاز این بخش و سر آغاز بخش قبلى (اوصاف جسمى)، از طریق شیخ صدوق نقل کردیم و صحت سندش را اثبات نمودیم. در آن حدیث از نظر اوصاف ظاهرى بر سرخ روى، زاغ چشم و بور بودنش تکیه شده و از نظر اخلاقى و روانى بر خباثت، پلیدى، قساوت، سنگدلى و کینهتوزىاش تأکید شده است.
__________________________
23. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 650، ب 57، ج 7.
24. اسامى آن پنج واسطه و منبعى که بر توثیق آنها تأکید و تصریح نمودهاند:
محمدبن حسن بن احمد بن ولید، ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 383.
حسینبن حسن بن ابان، ر.ک: ابن داود، الرجال، ص 270.
حسینبن سعید بن حماد بن مهران، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 112.
محمدبن ابى عمیر، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218.
عمربن حنظله، که امامصادقعلیه السلام بر صداقت او تصریح فرموده است. ر.ک: کلینى، الکافى، ج 3، ص 275.
25. حمیرى، قرب الاسناد، ص 373، ح 1329.
26. شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.
27. این دو واسطه عبارتند از: احمدبن محمد بن عیسى اشعرى، براى وثاقت او: ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366، و علىبن اسباط، براى وثاقت او: ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 252، رقم 663.
28. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 652، ب 57، ح 14.
29. نجاشى، الرجال، ص 389، رقم 1049.
30. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 503، ب 45 ذیل ح 31.
31. همان، ج 1، ص 3.
32. این پنج واسطه عبارتند از:
محمدبن موسىبن متوکل، براى وثاقتش ر.ک: ابنداود، الرجال، ص 185؛ علامه حلى، الرجال، ص 149، رقم 58؛ سیدبن طاووس، فلاحالسائل، ص 158، فصل 19.
عبداللَّهبن حمیرى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.
احمدبن محمدبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366.
حسنبن محبوب براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 96، رقم 162.
ابوحمزه ثمالى، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 115، رقم 296.
33. نعمانى، الغیبة، ص 300، ب 18، ح 1 .
34. نجاشى، الرجال،ص 383، رقم 1043.
35. این پنج واسطه عبارتند از:
احمدبن محمدبن سعید، مشهور به: ابن عقده، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 94، رقم 233.
محمدبن فضلبن ابراهیمبن قیسبن رمانه، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 340، رقم 911.
حسنبن علىبن فضال، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 97، رقم 164.
ابواسحاق، ثعلبةبن میمون، براى وثاقتش ر.ک: شیخطوسى، اختیار معرفةرجال، ص 412، رقم 776.
عیسىبن اعین، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 296، رقم 803.
36. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 205.
37. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.
38. سلمى، عقدالدرر، ص 91.
39. سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ح 417.
40. ابن منادى، الملاحم، ص 77.
41. نعیم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814.
42. مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 305.
43. سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75.
44. نعیم بن حماد، الفتن، ص 276؛ سیوطى، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 70.
45. سید رضى، نهجالبلاغه، خطبه 101.
46. ابنمنظور، لسانالعرب، ج 8، ص 81.
47. بحرانى، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 11.
48. سوره اسراء (17)، آیه 60.
49. قرطبى، الجامع الأحکامالقرآن، ج 10، ص 283؛ بحرانى، البرهان، ج 6، ص 107 - 104.
50. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.
51. نعمانى، الغیبة، ص 306؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 461؛ علامهمجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 216؛ سلمى، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسى، فرائد الفوائدالفکر، ص 299.
52. سیدابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ب 79.
53. شیخ صدوق، معانىالأخبار، ص 346.
54. متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنزالعمال، ج 11، ص 284؛ سلمى، عقدالدرر، ص 72؛ سفارینى، لوائح الانوارالبهیه، ج 2، ص 75.
55. شیخ طوسى، الغیبة، ص 444؛ شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 727.
56. مقدسى، البدء والتاریخ، ج 2، ص 177.
57. عبدالامیر، الاسرار فیما کنّى وعرف به الاشرار، ج 4، ص 288.
58. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
59. این شش واسطه عبارتند از:
احمدبن زیادبن جعفر همدانى، از مشایخ صدوق، براى وثاقتش ر.ک: شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 369، ب 34، ذیل ح 6
علىبن ابراهیم، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 260، رقم 680
ابراهیمبن هاشم، براى وثاقتش ر.ک: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 16
محمدبن ابىعمیر، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218، رقم 617
حمادبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: همان، ص 115، رقم 240
عمربن یزید، بریا وثاقتش ر.ک: همان، ص 184، رقم 502
60. شیخ طوسى، کمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28
61. نعیم بن حماد، الفتن، ص 222؛ سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنز العمال، ج 11، ص 284؛ سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 603.
62. شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
63. نعمانى، الغیبة، ص 306، ب 19، ح 18.
64. سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، کنز العمال، ج 14، ص 272؛ همو، البرهان، ص 113؛ سیوطى الدر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 61؛ قنوجى، الاذاعة، ص 135.
65. حاکم، المستدرک للصحیحین، ج 4، ص 520.
66. سلمى، عقد الدرر، ص 93.
67. مقدسى، فرائد فوائد الکفر، ص 320.
68. سلمى، عقد الدرر، ص 92.
69. سوره سبأ (34)، آیه 51.
70. طبرى، جامع البیان، ج 22، ص 72؛ قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 315.
71. نام شهرى در نزدیکى انبار در غرب کوفه، ر.ک: یا قوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759.
72. سلمى، عقد الدرر، ص 77؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 310.
73. نعیمبن حماد، الفتن، ص 235، ب 33، ح 873.
74. مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 320.
استاد علىاکبر مهدىپور
به سفارش دبیرخانه دائمى اجلاس حضرت مهدى
ای بقیع مطهر منتظر باش!
آقا بیا
آقا بیا به خاطر باران ظهور کن ...
مارا ازاین هوای سراسیمه دورکن ...
وقتی برای بدرقه عشق می روی ...
ازکوچه های خسته ما هم عبورکن ...
افسرده ازهجوم هوس های عالمیم ...
آقــــــا دل شکســته ما را صبورکن ...
آقا بیا به حرمت مفهوم انتظار ...
اشعارســــاده ما را مرورکن ...
کی می شود شبی که تو از راه می رسی ...
این باغ های شب زده را غرق نورکن ...
شاید این جمعه بیاید شاید ...
دین داری در عصر غیبت
انسان دیندار، در صدر اسلام عقاید و باورهاى دینى را از پیامبر(ص) مى گیرد وتعالیم خالص دین را با دریافت مستقیم از مفسر واقعى وحى دریافت مى کند. رسول خدا(ص)را مى بیند واز روش و منش و سیره او الهام مى گیرد وپایه باورهاى خود را استوار مى سازد و این امور در آسان کردن پذیرش حق، نقش به سزایى دارند. اما انسان دیندار در این عصر، از تمامى این دریافت هاى حسى به دور است و تنها بر اساس درک عقلى و تاریخى، پیامبر و امامان(ع) را مى شناسد و به رسالت و امامت ایشان ایمان مى آورد. پیامبر(ص) مى فرماید: برادران من کسانى هستندکه پس از شما اصحاب زندگى مى کنند. به من ایمان مى آورند ... در حالى که مرا ندیده اند. بى گمان دیندار بودن در روزگارغیبت، ایمان افزون ترى را مى طلبد، چرا که ایمان به وجود پیامبر (ص) امامان معصوم (ع)
و غیبت مهدى (عج) به نوبه خود، ایمان به غیب است. دیندارى در روزگار غیبت، نیازمند بینشى است که انسان دیندار در پرتو آن، بتواند در برابر تحریف ها، مسخ ها، شبهه ها، تردیدها، تزلزل ها و سرکوفت ها از درون و بیرونِ حوزه دین، همچنان رویکرد دینى خود را نگاه دارد وبا هیچ یک از این عوامل، خلوص دینى ودیندارى را در فکر وعمل از دست ندهد .
پیامبر (ص) فرمود: به زودى پس از شما، کسانى مى آیند
که یک نفر از آنان پاداش پنجاه نفر از شما را دارد . گفتند: اى رسول خدا ما در جنگ بدر و احد وحنین در رکاب شما جهاد کرد ه ایم ودرباره ما آیه قرآن نازل شده است حضرت فرمود: زیرا اگر آن چه از آزارها و رنج هاکه بر آنان مى رسد بر شما آید،
به سان آنان، شکیبایى نخواهید داشت. پایدارى بر دین در روزگارغیبت، به پذیرش سختى ها و بیم ها و محرومیت ها وتنگناهاى مادى خلاصه نمى شود، بلکه تحت فشارهاى سخت روحى ومعنوى نیز، بر آنها افزوده مى گردد وچنان چه دیندارى با صبر و شکیبى آگاهانه توأم نباشد،
به تدریج، نا امیدى ها روى مى آورد و باور را از روح و فکر مى ستاند . امام صادق (ع) مى فرماید: به تحقیق براى صاحب الامرغیبتى است، کسى که در آن زمان دینش را نگهدارد، هم چون کسى است که درخت خار قتاد را با دست بتراشد .
کدام از شما قدرت دارد که خار آن درخت را به دستش نگهدارد. حضرت در حدیث دیگرى مى فرماید:... سوگند به خدا شکسته مى شوید
مانند شکسته شدن سفال به درستى که سفال هرگز به صورت نخست برنمى گردد،
به خدا سوگند حتماً شما امتحان خواهید شد، به خدا سوگند
قطعاً شما غربال خواهید شد، چنان که دانه تلخ از میان گندم جدا شود. سوگندهاى پی در پی حضرت، دلالت بر اصل امتحان و دشوارى دیندارى در عصر غیبت دارد.
شهید بهشتی با درک عمیق اسلام در سنگرهای مختلف فعال بوداگر یه آماتور هستید و هنوز توی صحیح تایپ کردن مشکل دارید بهتون پ+ نرم افزار[عناوین آرشیوشده]