: منوي اصلي :
صفحه اصلي پست الكترونيك پارسي بلاگ
ورود به مدیریت درباره من
: درباره خودم :
سعید گنج خانیشیعه دوازده امامی
: پيوندهاي روزانه :
شهید همت [676][آرشیو(1)] , ugd : لوگوي وبلاگ : : لوگوي دوستان من : : فهرست موضوعي يادداشت ها : امام[5] . : آرشيو يادداشت ها : مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید فکه یا مکه پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:14 صبح بسم الله الرحمن الرحیم فکه یا مکه نم باران پاییزی آذر ماه ، زمین گسترده و خلوت دوکوهه آمده بود تا بعضی وسایل مورد نیاز را به جلو ببرد . پیاده در اطراف زمین صبحگاه قدم می زد و در حالی که ایام خوش جنگ و صبحگاه های عظیم لشکر را در ذهن می گذراند ، با خود نجوا می کرد : دوکوهه السلام ای خانه عشق سلام ما به تو میخانه عشق دوکوهه ... در همین حین به یکی از دوستان زمان جنگ برخورد کرد که طرف حسینیه حاج همت می رفت . سلام و علیک گرمی کرد . حرارت احوال پرسی طرف مقابل بیشتر بود . سعید را گرم در آغوش گرفت و با تبسمی گفت : آقا سعید اگه ما را ندیدی حلالمون کن . - خیر داداش کجا انشاالله . - با اجازتون اسممون در اومده داریم میریم حج عمره ، مکه . سعید تبصم زیبایی کرد چشمانش را به دیدگان او دوخت و گفت : ان شاالله که قبول باشد تو داری میری مکه ، من دارم میرم فکه . بریم ببینیم کدوممون زودتر به خدا می رسیم ... دوهفته ای گذشته و آن مسافر ، از حج برگشت . خوشحال و شادمان . چه بسا سوغاتی ، آب زمزم و یک تسبیح هم از مکه برای سعید آورده بود . وارد محل که شد ، چشمش روی اعلامیه ای روی دیوار افتاد . خیره شد ، سخت بود خوب دقت کرد نگاهش بر روی عکس و اعلامیه قفل شد . عکسی زیبا به چشم می خورد که خیلی آشنا بود . زیر عکس نوشته شده بود : شهید سعید شاهدی شهادت : فکه 2/10/74 به هنگام تفحص شهداء نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] شهید نمونه پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 10:45 صبح شهید محمدحسین فهمیده در سال 1346 در قم متولد شد و در محیطی مذهبی و خانوادهای متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب به واسطه حوادث آن دوران، روح وی نیز مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد و شیفته حضرت امام گردید. شهید فهمیده نوجوانی شجاع، فعال، کوشا و خوش برخورد بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت. با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز میخواند و همچنین برای والدین خود احترام خاصی قائل بود. شهید فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان پس از انقلاب اتفاق افتاد. او که عاشق امام و انقلاب بود خود را به کردستان رساند، اما به دلیل سن و سال کمش او را بازگرداندند. با شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای نخست، تصمیم میگیرد به جبهه برود و با سختی فراوان عازم خرمشهر میشود و با وجود سن و سال کم به فرماندهان ثابت میکند که لیاقت و شهامت حضور در جبهه را دارد. او در همان مدت کوتاه رشادتهای فراوانی از خود نشان داد. نحوه شهادت: شهید فهمیده در اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس که در یک سنگر قرار داشتند، در هجوم عراقیها، محاصره میشوند. محمد شمس، زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند و به جایگاه قبلی خود برگشته و مشاهده میکند که 5 تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسین، در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانکها حرکت میکند . تیری به پای او میخورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمیکند و در همان حال موفق میشود که خود را به تانک پیش رو رسانده و با استفاده از نارنجک آنرا منفجر کند. دشمن در این حال تصور میکند که حملهای صورت گرفته و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و پس از مدتی نیروهای کمکی نیز میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزین پاکسازی میکنند. روز شهادت این شهید بزرگوار به علت رشادت و شهامت وصف ناپذیر این نوجوان رشید، روز بسیج دانشآموزی نامگذاری شده است رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید فهمیده را یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورشیافته در آب و هواى تحول یک ملت توصیف کردند. آنچه در پی میآید بخشهایی از بیانات معظم له درباره این شهید گرانقدر است: - مواردى است که شخصیتهاى حقیقى، به نماد و به حقایق اسطورهگون تبدیل مىشوند... و از جملهى زیباترین آنها، شهادت این نوجوان بسیجى است. - او سیزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمم، کشور خود را شناخت، امام خود را شناخت، دشمن خود را شناخت، اهمیت وجود و فعالیت خود را هم شناخت و رفت این سرمایه را تقدیم عزت کشور و آیندهى انقلاب و منافع و مصالح مردم کرد. - جسم او (شهید فهمیده) رفت؛ اما روحش زنده ماند، یادش ابدى شد و خاطرهاش به صورت اسطوره درآمد. این الگوست. - او واقعا یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورشیافته در آب و هواى تحول یک ملت و البته با استعداد لازم بود. منبع: سایت ساجد نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] شعر فراق شنبه 86 آبان 5 ساعت 2:29 عصر گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی گفتم که روی خوبت ، از من چرا نهان است ؟ گفتا تو خود حجابی ، ور نه رخم عیان است گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت ؟ گفتا نشان که پرسی ؟ آن کوی بی نشان است ؟ گفتم مرا غم تو ، خوشتر ز شادمانی گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است ! گفتم که سوخت جانم ، از آتش نهانم گفت آنکه سوخت او را ،کی نادی فغان است گفتم فراق تا کی ؟ گفتا که تا تو هستی گفتم نفس همین است ؟ گفتا سخن همان است گفتم که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما گفتم غمم بیفزا ، گفتا که رایگان است گفتم ز( فیض) بپذیر این نیم جان که دارد گفتا نگاه دارش ، غمخانه ی تو جان است ((فیض کاشانی)) از کتاب صحیفة المهدی (ع) صفحه ۳۶۰ یا مهدی جهان در انتظار رویت روی توست الهی باز نیمه ی شعبانی و باز هم جمعه ای آمد و رفت ولی از یوسف زهرا خبری نشد . و آیا روزی خواهد رسید که چشممان به جمال دل ربای این عایب از نظرها روشن گردد؟ و آیا هفته ی دیگر این اتفاق خواهد افتاد و یا ما نیز چون هزاران منتظر دیگر (البته اگر منتظر بشود نامیدمان ) آرزو بدل چشم از دیار خاک خواهیم کشید ؟ نوشته شده توسط : سعید گنج خانی نظرات ديگران [ نظر] :لیست کامل یاداشت ها : شهید بهشتی با درک عمیق اسلام در سنگرهای مختلف فعال بوداگر یه آماتور هستید و هنوز توی صحیح تایپ کردن مشکل دارید بهتون پ+ نرم افزار[عناوین آرشیوشده]
: لوگوي وبلاگ :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها : امام[5] . : آرشيو يادداشت ها : مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین پشتيباني وطراحي: وبلاگ قالب وبلاگ حب الحسین اجننی وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند وبلاگ شلمچه ما صاحبی داریم برای سفارش قالب به دو وبلاگ اول می تونید سر بزنید
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
مولاخواهد امد اما......کی؟؟؟خطر بزرگ .......جبههبانوانحسین
وبلاگ قالب
وبلاگ حب الحسین اجننی
وبلاگ خدایی که به ما لبخند می زند
وبلاگ شلمچه
ما صاحبی داریم
برای سفارش قالب به دو
وبلاگ اول می تونید
سر بزنید
فکه یا مکه
بسم الله الرحمن الرحیم
نم باران پاییزی آذر ماه ، زمین گسترده و خلوت دوکوهه آمده بود تا بعضی وسایل مورد نیاز را به جلو ببرد .
پیاده در اطراف زمین صبحگاه قدم می زد و در حالی که ایام خوش جنگ و صبحگاه های عظیم لشکر را در ذهن می گذراند ، با خود نجوا می کرد :
دوکوهه السلام ای خانه عشق سلام ما به تو میخانه عشق
دوکوهه ...
در همین حین به یکی از دوستان زمان جنگ برخورد کرد که طرف حسینیه حاج همت می رفت . سلام و علیک گرمی کرد . حرارت احوال پرسی طرف مقابل بیشتر بود . سعید را گرم در آغوش گرفت و با تبسمی گفت : آقا سعید اگه ما را ندیدی حلالمون کن .
- خیر داداش کجا انشاالله .
- با اجازتون اسممون در اومده داریم میریم حج عمره ، مکه .
سعید تبصم زیبایی کرد چشمانش را به دیدگان او دوخت و گفت : ان شاالله که قبول باشد تو داری میری مکه ، من دارم میرم فکه . بریم ببینیم کدوممون زودتر به خدا می رسیم ...
دوهفته ای گذشته و آن مسافر ، از حج برگشت . خوشحال و شادمان . چه بسا سوغاتی ، آب زمزم و یک تسبیح هم از مکه برای سعید آورده بود . وارد محل که شد ، چشمش روی اعلامیه ای روی دیوار افتاد .
خیره شد ، سخت بود خوب دقت کرد نگاهش بر روی عکس و اعلامیه قفل شد . عکسی زیبا به چشم می خورد که خیلی آشنا بود . زیر عکس نوشته شده بود :
شهید سعید شاهدی شهادت : فکه 2/10/74 به هنگام تفحص شهداء
نوشته شده توسط : سعید گنج خانی
نظرات ديگران [ نظر]
شهید نمونه
شهید محمدحسین فهمیده در سال 1346 در قم متولد شد و در محیطی مذهبی و خانوادهای متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب به واسطه حوادث آن دوران، روح وی نیز مانند میلیونها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد و شیفته حضرت امام گردید. شهید فهمیده نوجوانی شجاع، فعال، کوشا و خوش برخورد بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت. با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز میخواند و همچنین برای والدین خود احترام خاصی قائل بود.
شهید فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان پس از انقلاب اتفاق افتاد. او که عاشق امام و انقلاب بود خود را به کردستان رساند، اما به دلیل سن و سال کمش او را بازگرداندند.
با شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای نخست، تصمیم میگیرد به جبهه برود و با سختی فراوان عازم خرمشهر میشود و با وجود سن و سال کم به فرماندهان ثابت میکند که لیاقت و شهامت حضور در جبهه را دارد. او در همان مدت کوتاه رشادتهای فراوانی از خود نشان داد.
شهید فهمیده در اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس که در یک سنگر قرار داشتند، در هجوم عراقیها، محاصره میشوند. محمد شمس، زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط میرساند و به جایگاه قبلی خود برگشته و مشاهده میکند که 5 تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسین، در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانکها حرکت میکند . تیری به پای او میخورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمیکند و در همان حال موفق میشود که خود را به تانک پیش رو رسانده و با استفاده از نارنجک آنرا منفجر کند. دشمن در این حال تصور میکند که حملهای صورت گرفته و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته میشود و پس از مدتی نیروهای کمکی نیز میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزین پاکسازی میکنند.
روز شهادت این شهید بزرگوار به علت رشادت و شهامت وصف ناپذیر این نوجوان رشید، روز بسیج دانشآموزی نامگذاری شده است
رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید فهمیده را یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورشیافته در آب و هواى تحول یک ملت توصیف کردند.
آنچه در پی میآید بخشهایی از بیانات معظم له درباره این شهید گرانقدر است:
- مواردى است که شخصیتهاى حقیقى، به نماد و به حقایق اسطورهگون تبدیل مىشوند... و از جملهى زیباترین آنها، شهادت این نوجوان بسیجى است.
- او سیزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمم، کشور خود را شناخت، امام خود را شناخت، دشمن خود را شناخت، اهمیت وجود و فعالیت خود را هم شناخت و رفت این سرمایه را تقدیم عزت کشور و آیندهى انقلاب و منافع و مصالح مردم کرد.
- جسم او (شهید فهمیده) رفت؛ اما روحش زنده ماند، یادش ابدى شد و خاطرهاش به صورت اسطوره درآمد. این الگوست.
- او واقعا یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورشیافته در آب و هواى تحول یک ملت و البته با استعداد لازم بود.
شعر فراق
گفتم فراق تا کی گفتا که تا تو هستی
گفتم که روی خوبت ، از من چرا نهان است ؟
گفتا تو خود حجابی ، ور نه رخم عیان است
گفتم که از که پرسم جانا نشان کویت ؟
گفتا نشان که پرسی ؟ آن کوی بی نشان است ؟
گفتم مرا غم تو ، خوشتر ز شادمانی
گفتا که در ره ما ، غم نیز شادمان است !
گفتم که سوخت جانم ، از آتش نهانم
گفت آنکه سوخت او را ،کی نادی فغان است
گفتم فراق تا کی ؟ گفتا که تا تو هستی
گفتم نفس همین است ؟ گفتا سخن همان است
گفتم که حاجتی هست ، گفتا بخواه از ما
گفتم غمم بیفزا ، گفتا که رایگان است
گفتم ز( فیض) بپذیر این نیم جان که دارد
گفتا نگاه دارش ، غمخانه ی تو جان است
((فیض کاشانی)) از کتاب صحیفة المهدی (ع) صفحه ۳۶۰
الهی باز نیمه ی شعبانی و باز هم جمعه ای آمد و رفت ولی از یوسف زهرا خبری نشد . و آیا روزی خواهد رسید که چشممان به جمال دل ربای این عایب از نظرها روشن گردد؟ و آیا هفته ی دیگر این اتفاق خواهد افتاد و یا ما نیز چون هزاران منتظر دیگر (البته اگر منتظر بشود نامیدمان ) آرزو بدل چشم از دیار خاک خواهیم کشید ؟
شهید بهشتی با درک عمیق اسلام در سنگرهای مختلف فعال بوداگر یه آماتور هستید و هنوز توی صحیح تایپ کردن مشکل دارید بهتون پ+ نرم افزار[عناوین آرشیوشده]