سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 سعید گنج خانی - عصر اختناق

پیرهای جوان

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:35 صبح
پیرهای جوان

من همیشه از این که پیر شوم وحشت داشته‌ام. حتی فکر این که در تمام روز باید به در و دیوار خیره شوم و یا به تماشای تلویزیون بپردازم، ناراحتم می‌کند. سال گذشته در روز سالمندان به خودم گفتم: به همسایه جدیدم که پیرمردی بازنشسته است سری زنم. پیرمرد بیچاره یکی دو سالی است که همسرش را از دست داده و واقعا تنها است. برای این کار کمی شیرینی پختم و سرزده به دیدنش رفتم تا او را خوشحال کنم. وقتی زنگ در را زدم، پیرمرد با لباس ورزشی جلوی در ظاهر شد. ظاهر بسیار پیر و فرسوده‌ای داشت ، ولی درخشش چشمانش حیرت‌انگیز بود وقتی خودم را معرفی کردم. گفت: واقعا خوشحالم کردی، اما متاسفم که نمی‌توانم تو را به داخل خانه دعوت کنم. چون ساعت دو بعدازظهر در باشگاه با دوستانم قرار دارم. امروز مسابقه نیمه نهایی تنیس است و باید کمی زودتر به آن جا بروم.


با قیافه‌ای متعجب گفتم: «اشکالی ندارد برای‌تان کمی پای سیب پخته‌ام که ...» حرفم را قطع کرد و در حالی که جعبه شیرینی را از دستم می‌قاپید گفت: «واقعا متشکرم این همان چیزی است که فردا برای کوهنوردی لازم داشتم.»


گفتم: «از دیدارتان خوشحال شدم راستی شما می‌دانید مادربزرگ منزل است یا نه؟!»


مادربزرگ ، در واقع مادربزرگ حقیقی من نیست. او خانم مسنی است که در همسایگی ما زندگی می‌کند و همه همسایه‌ها او را مادربزرگ صدا می‌کنند.


پیرمرد جواب داد: «فکر نکنم ، امشب قرار است به همراه مادربزرگ و بقیه ی دوستان به یک میهمانی برویم. فکر می‌کنم که الان برای خرید رفته باشد. «با قیافه‌ای حیرت زده در حالی که روز خوبی را برای او آرزو می‌کردم از پیرمرد جدا شدم.


 از کودکی اخلاق خاصی داشتم که به آسانی از انجام کاری ناامید نمی‌شوم. من مصمم بودم که امروز به دیدن یک فرد سالخورده بروم. به دختر خاله ی مادرم که 83 سال دارد زنگ زدم . دخترش جواب داد که به دیدن خواهرم رفته که فعلا به علت بیماری در بیمارستان است. به عمه 74 ساله‌ام زنگ زدم که به همراه شوهرش برای تعطیلات به چین رفته بود. به عموی شوهرم که 79 سال دارد تلفن کردم و فهمیدم که بعد از فوت همسرش، دوباره ازدواج کرده و به همراه همسر 61 ساله‌‌اش به ماه عسل رفته است! بالاخره به یاد دوستم افتادم. او یک راهبه بود که در دبستان، معلم کلاس سوم من بود. او در خانه بازنشستگان ویژه راهبه‌ها زندگی می‌کرد. چند سالی می‌شد که او را ندیده بودم. به آن مرکز  تلفن زدم و پرسیدم: می‌توانم با او صحبت کنم؟ تلفنچی کمی فکر کرد و گفت: او این هفته به همراه گروه گشت و سیاحت به مسافرت رفته است.


نمی‌دانستم چه باید بگویم. فقط یک چیز را فهمیدم، هیچ کدام از این‌ها به ویژه آن پیرمرد و دوستم ، معنای سالخوردگی را نفهمیده‌اند! من هم تصمیم دارم، دیگر چیزی درباره آن ندانم.



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


دانشمندی که علمش را از پیامبر گرفت

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:34 صبح

دل


گذری بر زندگی‌نامه آیت الله ملا محمد تقی مجلسی


 


محمد تقی در سال 1003 هـ. ق در شهر بزرگ و زیبای اصفهان، پایتخت صفویه، چشم به جهان گشود. به مبارکی نهمین امام معصوم او را محمدتقی نام نهادند. پدرش ملاعلی مجلسی، فاضلی دانش دوست و از روایان احادیث اهل بیت‌-علیهم‌السلام- به شمار می‌آمد.


ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص می‌کرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود. پدرش از همان اوان کودکی اعتقادات و مبانی دینی را به او تعلیم داد اما وجود عالم بزرگی چون درویش محمد عامِلی، پدربزرگ مادری او، در شوق وی به تحصیل معارف اسلامی نقش بسیاری داشت و نیز وجود بزرگانی چون حافظ ابونعیم اصفهانی (م 403 هـ. ق) در بین نیاکان او همت وعلاقه او را به قدم نهادن در راه آنان می‌افزود.


گام‌های بعدی تحصیل را تحت نظر پدر، استوارتر برداشت و پس از آن با استادان بزرگ حوزه اصفهان آشنا شد و به راهنمایی پدر به درس علامه شوشتری (یکی از علمای بزرگ حوزه اصفهان) راه یافت و سالها همراه این استاد بود و فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر را نزد وی آموخت و تحصیل علم حدیث و روایت را بیشتر مدیون او است.


پس از وفات استاد در سال 1021 هـ. ق نزد فرزند او مولا حسنعلی شوشتری، که او نیز از علمای برجسته و استاد بسیاری از مشاهیر اصفهان بود، به تحصیل پرداخت. همزمان با دوران تحصیل نزد علامه عبدالله شوشتری به درس دانشور دیگری راه یافت و در نفس و وجود خویش سفری را آغاز نمود. این سیر انفسی به راهنمایی سالک و عارف وارسته، فقیه و محدث بزرگ «شیخ بهایی» آغاز شد که تا اواخر عمر ایشان ادامه داشت.



مجلسی در رؤیایی از غذا و میوه‌های بهشتی که رسول‌ خدا صلی‌الله علیه واله وسلم برایش فرستاده بود، خورد. خود می‌گوید: «پس از آنکه از خواب بیدار شدم آن را به علم تعبیر کردم. گویی به قلبم الهام شده بود که به شرح و تفسیر حدیث بپردازم. پس به این امر مشغول شدم»


وی علاوه بر آن از مجلس درس علمای دیگری همچون میر فِندِرسکی، قاضی ابوالسرور، امیراسحاق استرآبادی، شیخ عبدالله بن جابر عامِلی (پسرعمه‌اش) و ملا محمد قاسم عاملی (دایی‌اش) نیز بهره برده است.


با هجرت به نجف در سال 1304 هـ. ق آنگاه که 31 بهار از عمر مجلسی می‌گذشت فصل دیگری در زندگی او باید آغاز می‌شد؛ فصل استقلال علمی و ثمردادن. اما از نظر او هنوز راه بسیاری مانده بود که باید طی می‌شد. سفری از خویش و درنوردیدن خود و خواسته‌های لجام گسیخته خود. عزم مجلسی بر چنین سفری بود. گر چه از سالها قبل این سفر برای او آغاز شده بود اما گوی سفر به نجف، که سفری در بُعد مکان بود، به سیر روحی او گستره تازه‌ای می‌داد. اکنون محمدتقی در کنار بارگاه سید اوصیا و پدر ائمه از عنایتهای آن بزرگ بهره‌مند می‌شد، خود درباره آن دوران می‌گوید: «در حوالی روضه مقدسه- در مقام مهدی (عج)- شروع به مجاهده نفس نمودم و خداوند به برکت مولای ما- که درودهای خدا بر او باد- باب‌های مکاشفه را که عقل‌های ضعیف تحمل آن را ندارند، بر روی من گشود».


در نجف از سید شرف‌الدین علی شولستانی از علما و محدثان بزرگ حوزه نجف بهره برد و در 33 سالگی به کسب اجازه از او نایل شد. مجلسی پس از طی دوران اقامت در نجف، به اصفهان بازگشت و به تألیف و تدریس مشغول شد. از خدمات علمی او در این دوران، نوشتن شرحی بر صحیفه سجادیه بود؛ وی در مقابله و تصحیح و نشر صحیفه تلاش بسیاری کرد و در اثر اهتمام او به این امر صحیفه سجادیه در میان مردم شناخته شد و از هجران و فراموشی بیرون آمد.



ذوق و قریحه شعرگویی او شهرت داشت و «مجلسی» تخلص می‌کرد و گویا از همین رو مجلسی نام گرفته بود


مجلسی در رؤیایی از غذا و میوه‌های بهشتی که رسول‌ خدا صلی‌الله علیه واله وسلم برایش فرستاده بود، خورد. خود می‌گوید: «پس از آنکه از خواب بیدار شدم آن را به علم تعبیر کردم. گویی به قلبم الهام شده بود که به شرح و تفسیر حدیث بپردازم. پس به این امر مشغول شدم»


از آن زمان تألیف پیرامون حدیث و کتب روایی در زندگی ملامحمد تقی مجلسی آغاز شد و تا پایان عمر همچون شاخصی پرارج در فعالیت‌های علمی‌اش ادامه یافت. تألیفاتی چون اربعین (چهل حدیث از معصومین)؛ شرح زیارت جامعه، شرح حدیث همّام به زبان فارسی، احیاء الاحادیث که شرحی است ناتمام بر کتاب "تهذیب الاحکام" تألیف شیخ طوسی و از آخرین تألیفات آن محدث گران‌قدر بوده و اجل مهلت اتمام آن را به او نداده است، "لوامع الصاحبقران" که شرحی است فارسی بر "مَن لا یحضره الفقیه" تألیف شیخ صدوق و روضة المتقین که شرحی است عربی بر کتاب من لا یحضره الفقیه.


روضة المتقین همچنان که مجلسی خود در آخر کتاب می‌گوید عصاره دانش و معلومات فقهی و اصولی و کلامی او در طول پنجاه سال تحصیل و تحقیق می‌باشد.


بر کرسی تدریس از سال 1040 هـ. ق به بعد، نسل جدیدی از علما در حوزه اصفهان ظهور کردند. بزرگانی چون شیخ بهایی (م 1030هـ. ق) و میرداماد (م 1041 هـ. ق) در گذشته بودند و کم کم نسل دیگری از فقها جای آنها را گرفتند. ملا محمدتقی مجلسی از زمره آنان بود. مجلسی در آن دوران از مدرسان ممتاز حدیث و فقه در حوزه معتبر اصفهان به شمار می‌رفت و به تدریس اصول فقه، تفسیر، کلام و رجال اشتغال داشت. او هر روز در مسجد جامع اصفهان به تدریس پرداخته، جمع زیادی از دانش پژوهان و طالبان علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام در محضر درسش حاضر می‌شدند.


نام برخی از بزرگانی که شاگرد ملا محمدتقی مجلسی بوده یا تنها اجازه نقل حدیث از وی داشته‌اند از این قرار است: علّامه محمد باقر مجلسی، سید عبدالحسین خاتون‌آبادی، محقق خوانساری، سید نعمت‌الله جزایری، ملا میرزای شیروانی، ملا محمد صالح مازندرانی، ملا محمد صادق کرباسی، سید شرف ‌الدین علی گلستانه، ملا عزیزالله و ملا عبدالله مجلسی، میرزا ابراهیم اردکانی یزدی، مولا ابوالقاسم بن محمد گلپایگانی، بدرالدین بن احمد عاملی و میرزا تاج ‌الدین گلستانه.


سرانجام این فقیه و محدث گران‌قدر در یازدهم شعبان سال 1070 هـ. ق در اصفهان رحلت نمود و پیکرش در همان شهر به خاک سپرده شد.



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


+ یک هدیه کوچک . . .

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:25 صبح

هدیه کوچک !!





 


 

تقدیم به زخم و سکوت و صبر مردان حقیقی جنگ ، آنان که زخم های دیروز را امروز هم مرور می کنند ... 
 

 

دیروز روز تفنگ بود و جنگ ، امروز روز فهم است و فرهنگ

 

دیروز می رفتیم و خاکی بودیم ، امروز ماندیم و خاکستری شدیم


 

دیروز حاج همت ها به منا می رفتند ، امروز بی غیرتها به سونا


 

دیروز از سیمهای خاردار گذشتیم ، امروز از زر و سیم روزگار هرگز

 

دیروز تیپ و لشکر می زدیم ، امروز مانده ایم چه تیپی بزنیم


 

شهیدان را به باد ندهیم ، به یاد دهیم

 

آن روز از سه راهی شهادت گذشتیم ، امروز از دوراهی عافیت مانده ایم


 

دیروز جزیره مجنون را دیوانه کردیم ، امروز مجنون جزیره ایم


 

دیروز چه آسان جان می دادیم ، امروز چه آسان ایمان را

 

آنجا با خدا دست می دادیم ، اینجا خدا را از دست می دهیم

 

آنجا در پشت خاکریز بودیم ، اینجا در پناه میز

 

آنجا برای خدا کار می کردیم ، اینجا کاری با خدا نداریم

 

آنجا برای شهادت سبقت می گرفتیم ، اینجا برای ریاست

 

دیروز با عشق می جنگیدیم ، امروز برای عاشقی

 

 

آنجا برای رزم های شبانه می رفتیم ، اینجا برای بزمهای عاشقانه



آن روز با هم به دشمن می زدیم ، این روزها برای هم می زنیم





کوله پشتی بر زمین مانده خالی است ... اما سنگینی آن را بردوش حس نمی کنی ؟!


 


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


آژیر خطر ابلیس

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:20 صبح


از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:


وقتی که این آیه بر پیامبر نازل شد:" والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم ومن یغفر الذنوب الا الله ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعلمون"(135/آل عمران) (1)


ابلیس(پدر شیطانها) سخت ناراحت گردید. بالای کوهی در مکه به نام "ثور" رفت و آژیر خطرش بلند شد و همه یارانش را به تشکیل انجمن خود دعوت نمود. همه ی بچه شیطانها جمع شدند. ابلیس، نزول آیات فوق را به اطلاع آنان رساند و اظهار نگرانی کرد واز آنها کمک خواست.


یکی از یاران او گفت:


من با دعوت نمودن انسانها از این گناه به آن گناه ، اثر این آیه را خنثی می کنم.


ابلیس سخن او را نپذیرفت. دیگری پیشنهادی شبیه به اولی کرد ولی باز مورد پذیرش ابلیس قرار نگرفت.


تا اینکه از میان شیطانها، شیطان کهنه کاری به نام "وسواس خناس" گفت:


پیشنهاد من این است که فرزندان آدم را با وعده ها و آرزوهای طولانی آلوده به گناه می کنم (و می گویم که الان برای توبه کردن زود است و فرصت توبه بسیار است) وقتی که مرتکب گناه شدند خدا را فراموش کرده و بازگشت بسوی خدا (=توبه) از خاطر آنان محو می گردد.


ابلیس گفت:


مرحبا! راه همین است. سپس این ماموریت را تا پایان دنیا به او سپرد.(2)


-------------------------------------


پی نوشت ها:


1- آل عمران/135،(و آنها که وقتی مرتکب عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند به یاد خدا می افتندو برای گناهان خود طلب امرزش می کنند- و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد؟- وبر گناه اسرار نمی ورزند با اینکه می دانند.


2- ر.ک: داستانهای صاحبلان، 1/151-150ف به نقل از امالی صدوق، وسائل الشیعه11/353، باب 85، ج7.


منبع:


محمدی، محمد حسین، هزار و یک حکایت قرآنی، صص741-740.


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


لزوم تفکیک علائم‏حتمى ظهور از علائم غیرحتمى

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:19 صبح



بازشناسى علائم‏حتمى ظهور


بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثى نقل شده که مى‏توان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:


فِتَن


مَلاحم


علائم‏ ظهور


اشراط الساعة


در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادى از آنها علائم حتمى و بقیه علائم غیرحتمى مى‏باشند. تعداد علائم حتمى از انگشتان دست نمى‏گذرد. آنچه مسلم است تعداد پنج نشانه از این نشانه‏ها حتمى مى‏باشند که عبارتند از:


خروج سفیانى؛


خروج یمانى؛


بانگ آسمانى؛


خسف بیدا؛


قتل نفس ‏زکیه.


در قسمت پیشین، تعریف و مقایسه‌ی 4 گروه علایم تقدیم شد. و  در ادامه  این سری نوشتار  به امر بازشناسی این علایم پنجگانه پرداخته می‌شود.


و اما اکنون و در این قسمت اولین نشانه‌ی ظهور یعنی خروج سفیانی تحلیل می‌گردد.


 


شیخ صدوق با سند صحیح از امام ‏صادق‏ علیه السلام روایت کرده که فرمود: قَبْلَ قیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتومات: اَلَیمانىُّ و السُّفیانىُّ و الصَّحةَ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّکیة وَ الخَسفُ بِالبَیداء؛پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمى است. یمانى، سفیانى، بانگ آسمانى، قتل نفس‏زکیه و خسف سرزمین بیدا.(23)


شیخ صدوق این حدیث را با پنج واسطه از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده که همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند.(24)


در مورد شمارش علائم‏حتمى به همین حدیث بسنده مى‏کنیم که سند صحیح و متن گویایى دارد. و اینک بررسى یکایک نشانه‏هاى حتمى به ترتیب تسلسل زمانى آنها.


 





1 - خروج سفیانى


از نظر زمانى اولین نشانه از نشانه‏هاى حتمى که پیش از دیگر نشانه‏ها تحقق مى‏یابد و فرارسیدن انفجار نور و سپرى شدن شب دیجور غیبت را نوید مى‏دهد؛ خروج سفیانى است.


خوشبختانه خروج سفیانى در روایات اسلامى بسیار دقیق، روشن و شفاف بیان شده که هرگز قابل انطباق با هیچ فرد دیگرى نمى‏باشد. جالب‏تر اینکه علاوه بر روایات کلى علائم پنجگانه در احادیث فراوانى به طور استقلالى بر حتمى بودن آن تصریح و تأکید شده، که به چند نمونه از آنها اشاره مى‏کنیم:


حمیرى با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّ اَمْرِ القائمِ حَتمٌ مِنَ ‏اللَّهِ، وَ امرَ السُّفیانى حَتمٌ مِنَ‏ اللَّهِ، وَ لا یَکونُ قائمٌ اِلّا بِسفیانى؛ قیام قائم از سوى خدا حتمى است، خروج سفیانى نیز از سوى خدا حتمى است. بدون سفیانى هرگز قائمى نخواهد بود.(25)


این حدیث را حمیرى(ابوالعباس، عبداللَّه‏بن جعفر حمیرى) که از رجال برجسته شیعه در عهد غیبت صغرى بود، با دو واسطه از امام ‏رضاعلیه السلام روایت کرده و در کتاب خود قرب الاسناد الى الرضا علیه السلام ثبت نموده است. این کتاب از حوادث روزگار جان به در برده و تا زمان ما باقى مانده است.


حمیرى از نظر علماى رجال در اوج وثاقت است.(26) دو واسطه او نیز کاملاً مورد وثوق مى‏باشند،(27) و در نتیجه روایت صحیحه است.



                 نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مى‏باشد


شیخ صدوق با سلسله اسنادش از ابوحمزه ثمالى روایت کرده که گفت: محضر امام صادق‏علیه السلام عرض کردم که پدر بزرگوارتان امام باقرعلیه السلام فرمود: اِنَّ خُروجَ السُّفیانى مِنَ‏الاَمرِ الَمحتوم؛ بى‏گمان خروج سفیانى از امور حتمى است.


امام صادق‏علیه السلام فرمود: آرى.(28)


این حدیث را شیخ صدوق با پنج واسطه از امام باقرعلیه السلام روایت کرد و مهر تأیید امام ششم را نیز دریافت نموده است. وى به تعبیر نجاشى آبروى شیعه در عصر خود بود.(29) به دعاى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - متولد شده(30) و به فرمان آن حضرت کتاب کمال‏الدین را تألیف کرده است.(31) آن پنج واسطه که در سند حدیث واقع شده‏اند نیز همه مورد اعتماد و استناد هستند و علماى رجال بر وثاقت آنها تصریح نموده‏اند.(32) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مى‏باشد.


نعمانى با پنج واسطه از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده که فرمود: اَلسُّفیانىُّ مِنَ ‏الَمحتوم وَ خُروجهُ فی رجب؛ سفیانى از نشانه‏هاى حتمى است و خروج وى در ماه رجب خواهد بود.(33)


ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانى از شخصیت‏هاى برجسته قرن چهارم است، پیشتاز رجالیون او را به عنوان عظیم‏القدر، شریف‏المنزله، صحیح‏العقیده و کثیرالحدیث ستوده است.(34)


وى این حدیث را در کتاب گران‏سنگ خود با پنج واسطه روایت کرده که همه آنها به تصریح علماى رجال مورد وثوق مى‏باشند.(35) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مى‏باشد.


در این سه حدیث (که هر سه از نظر سند صحیح بود) خروج سفیانى از نشانه‏هاى حتمى اعلام شده و در حدیث سوم آمده است که خروج او در ماه رجب خواهد بود. یادآورى این نکته لازم است که از جمع‏بندى احادیث مربوط به سفیانى استفاده مى‏شود که سفیانى در ماه رجب خروج مى‏کند، حدود شش ماه مى‏جنگد، در اواخر محرم به قدرت مى‏رسد، و دقیقاً هشت ماه بعد حضرت بقیةاللَّه ظهور مى‏نماید. بدین‏ترتیب منظور از رجب، رجبِ سال قبل از ظهور مى‏باشد، نه رجب سال ظهور.


 




نام سفیانى:


مشهور آن است که نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مى‏باشد.(36) و در برخى منابع نام پدرش عُیَینه آمده،(37) با توجه به اتحاد طریق به نظر مى‏رسد که آن تصحیف شده عنبسه باشد.


اسامى دیگرى براى سفیانى نقل شده که از آن جمله حرب‏بن عنبسه،(38) عنبسةبن مرة،(39) عنبسةبن هند،(40) عبداللَّه‏بن یزید،(41) ابوعتبه، عروةبن محمد،(42) و معاویةبن عتبه است.(43) در حالیکه هیچ یک از اسامى یاد شده سند قابل اعتماد و استنادى ندارد. تنها عثمان‏بن عنبسه از شهرت بیشترى برخوردار است.


القاب سفیانى: مشهورترین لقب او سفیانى است. او را از آن جهت سفیانى مى‏نامند که از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش صخرى منسوب به صخر پدر ابوسفیان است.(44)


امیرمؤمنان در یکى از خطبه‏هاى خود از آشوبگرى سخن گفته که از او ضِلّیل(45) به معناى بسیار گمراه(46) تعبیر نموده، برخى از شارحان نهج‏البلاغه آن را اشاره به سفیانى دانسته‏اند.(47)


 



نسب سفیانى:


از بنى‏امیه در منطق وحى به عنوان «اَلشَّجَرةُ المَلْعونَة»؛ درخت ملعونه(48) یاد شده و در احادیث فراوان تصریح شده که منظور از شجره ملعونه بنى‏امیه مى‏باشد.(49)


در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان،(50) از بطن هندِ جگرخواره (اِبْنُ اکِلَةِالأکباد)،(51) از سوى پدر از بنى‏امیه و از طرف مادر از قبیله کلب است.(52)


امام صادق‏علیه السلام به هنگام برشمردن کارنامه سیاه آل ابى‏سفیان فرمود: و سفیانى نیز با قائم پیکار مى‏کند.(53)



امیرمؤمنان‏ علیه السلام مى‏فرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مى‏کند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مى‏گردد، ارکان اسلام را منهدم مى‏کند؛ دانشمندان را مى‏کشد، قرآن‏ها را مى‏سوزاند، مساجد را ویران مى‏کند، محرمات را مباح کند .


اما در مورد اینکه او از نسل کدامین فرزند ابوسفیان مى‏باشد، به اختلاف سخن رفته است:


1 - از تبار خالدبن یزیدبن ابى‏سفیان(54)؛


2 - از نسل عتبةبن ابى‏سفیان(55)؛


3 - از تبار یزیدبن معاویةبن ابى‏سفیان(56)؛


4 - از طرف پدر از نسل ابى‏سفیان و از طرف مادر از نسل یزیدبن معاویه.(57)


 


اوصاف جسمى سفیانی:


در احادیث فراوان از ویژگى‏هاى ظاهرى سفیانى به صراحت بیان شده و جاى هرگونه شک و تردید از میان رفته است.


شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده که فرمود: اِنَّکَ لَوْ رَأَیتَ السُّفیانی لَرَأیت أَخْبَث النّاسِ، أَشْقر، أَحْمَر، أَزْرَق؛ تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین انسان‏ها را دیده‏اى. او بور، سرخ‏روى و زاغ‏چشم است.(58)


شیخ صدوق این حدیث را با شش واسطه روایت کرده که از منظر علماى رجال همه آنها ثقه مى‏باشند.(59)


امیرمؤمنان‏علیه السلام به دیگر ویژگى‏هاى ظاهرى او اشاره کرده مى‏فرماید: یَخرُج ابْنُ اکِلةِ الاَکبادِ مِنَ الوادى الیابِس، وَهُوَ رَجُلٌ رَبْعةٌ، وَحْشُ الوَجهِ، ضَخْمُ الهامَةِ، بِوَجْههِ اَثرُ الجُدْرى، اِذا رَأیتهُ حَسِبْتهُ اَعْور؛ پسر هند جگر خواره از وادى یابس خروج مى‏کند، او مردى میان بالا، با چهره‏اى وحشتناک، سر ستبر و آبله‏روى مى‏باشد. هنگامى که او را ببینى او را یک‏چشم مى‏پندارى.(60)


از طریق عامه نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: السُّفیانى مِن وُلدِ خالدِبنِ یَزیدبِن ابى‏سفیان، رَجلٌ ضَخْمٌ الهامَة، بِوجههِ اَثرُ جُدْرى، وبِعَینهِ نکُتَه بَیاض؛ سفیانى از تبار خالدبن یزیدبن ابى‏سفیان است. او مردى سر ستبر است که در چهره‏اش آثار آبله و در چشمش نقطه سفیدى هست.(61)


 


دیگر اوصاف سفیانى


در احادیث پیشوایان علاوه بر اوصاف ظاهرى، بر اوصاف روحى و روانى او نیز اشاره شده است:


1 - امام صادق‏علیه السلام در این رابطه مى‏فرماید: یَقولُ: یا رَبِّ ثارى ثارى، ثُمّ‏النَّار. وَقَد بَلغ مِن خُبْثهِ اَنَّه یَدْفنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَهِىَ حَیَّة، مَخافَةَ اَن تَدُلُّ عَلیه؛ سفیانى گوید: خدایا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدرى خبیث است که مادر بچه‏اش را زنده‏بگور مى‏کند، از ترس اینکه مخفیگاهش را نشان بدهد.(62)


در این حدیث که قبلاً سندش را بررسى کردیم و صحت آن را اثبات نمودیم، به سه ویژگى اخلاقى سفیانى تأکید شده: او پلیدترین انسان روى زمین است. پرکینه‏ترین انسان است و همواره فریاد انتقام، انتقام، سر مى‏دهد. سنگدل‏ترین انسان است و بر احدى رحم نمى‏کند، حتى همسرش را زنده به‏گور مى‏کند.



در احادیث فراوان تصریح شده که سفیانى از تبار ابو سفیان، از بطن هندِ جگرخواره، از سوى پدر از بنى‏امیه و از طرف مادر از قبیله کلب است .


2 - امام باقرعلیه السلام در همین رابطه مى‏فرماید: سفیانى سرخ روى، بور و زاغ چشم است، او هرگز خداى را نپرستیده و هرگز وارد مکه و مدینه نشده است. او مى‏گوید: خدایا انتقام، وانگهى دوزخ، خدایا انتقام، سپس دوزخ.(63)


3 – رسول ‏اکرم‏ صلى الله علیه و آله و سلم در این رابطه مى‏فرماید: یَخْرجُ رَجلٌ یُقال لَه: السُّفیانى فی عمقِ دَمشق، و عامَّةُ مَن یَتْبَعُه مِن کَلب، فَیَقتُل حَتَّى یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساء وَ یَقتُل الصِّبیان؛ مردى از دل دمشق خروج کند که به او سفیانى گویند، همه پیروانش از تیره کلب هستند، آنقدر کشتار کند که حتى شکم زنان را مى‏شکافد و کودکان را از دم تیغ مى‏گذراند.(64)


حاکم نیشابورى پس از نقل حدیث، بر صحت آن تأکید نموده و گفته: این حدیث بر مبناى بخارى و مسلم صحیح است.(65)


4 - امیرمؤمنان‏علیه السلام در حدیث دیگرى در این رابطه فرمود: ثُمَّ یَبْعَثُ فَیَجْمَعُ الاَطفالَ وَ یَغْلىِ الزَّیتَ لَهُم، فَیقولون: اِن کانَ آباؤُنا عَصَوْکَ فَنحن ما ذَنْبُنا؟! مأمورین را مى‏فرستد، کودکان را گرد مى‏آورد و دیگ‏هاى زیتون را براى آنها مى‏جوشاند، آنها مى‏گویند: اگر پدران ما با شما مخالفت کرده‏اند پس تقصیر ما چیست؟(66)


5 - امیرمؤمنان‏علیه السلام در حدیث دیگرى مى‏فرماید: گروهى از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده مى‏شوند. سفیانى کسى را به نزد پادشاه روم مى‏فرستد که بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمى‏گرداند، پس آنها را در دمشق گردن مى‏زند.(67)


6 - امیرمؤمنان‏علیه السلام به هنگام شمارش کارنامه سیاه سپاه سفیانى مى‏فرماید: 70000 نفر را در بغداد مى‏کشند و شکم 300 زن را مى‏شکافند!!(68)


7 - در برخى از تفاسیر عامه، در ذیل آیه شریفه «ولوترى اذ فزعوا» (69) آورده‏اند که: سفیانى لشکرى را به بغداد مى‏فرسد، بیش از 3000 نفر را مى‏کشند و شکم بیش از 100 زن را مى‏شکافند.(70)


8 - در برخى دیگر از احادیث عامه، از کشته شدن 70000 نفر در عَینُ التَّمر (71) و از تعدى به حریم 30000 تن در کوفه سخن رفته است.(72)


9 - در برخى دیگر از منابع عامه آمده است: سفیانى همه کسانى را که با او مخالفت مى‏کنند، از دم شمشیر مى‏گذراند. آنها را با اره دو نیم مى‏کند و در دیگ‏ها مى‏جوشاند. این کار تا شش ماه ادامه مى‏یابد.(73)


10- امیرمؤمنان‏ علیه السلام در ضمن یک حدیث طولانى از ابعاد دیگرى از جنایات سفیانى پرده برداشته مى‏فرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حرکت مى‏کند. در کوفه، بصره و دیگر شهرها مى‏گردد، ارکان اسلام را منهدم مى‏کند؛ دانشمندان را مى‏کشد، قرآن‏ها را مى‏سوزاند، مساجد را ویران مى‏کند، محرمات را مباح کند، به نوازندگى فرمان مى‏دهد، کارهاى ناشایست را تجویز مى‏کند، از فرایض الهى جلوگیرى مى‏نماید. از جور و ستم پروا نکند، هر کس که نامش محمد، على، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، ام کلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، به سبب دشمنى با خاندان پیامبر از دم شمشیر مى‏گذراند.(74)


این بود اندکى از جنایاتى که بر اساس روایات فریقین، سفیانى به هنگام سیطره‏اش به شامات (سوریه، اردن و فلسطین) انجام مى‏دهد. همه این احادیث از نظر سندى قوى نیستند، لیکن همه آنها مؤیّد آن حدیث بسیار قوى و صحیحى است که در آغاز این بخش و سر آغاز بخش قبلى (اوصاف جسمى)، از طریق شیخ صدوق نقل کردیم و صحت سندش را اثبات نمودیم. در آن حدیث از نظر اوصاف ظاهرى بر سرخ روى، زاغ چشم و بور بودنش تکیه شده و از نظر اخلاقى و روانى بر خباثت، پلیدى، قساوت، سنگدلى و کینه‌توزى‏اش تأکید شده است.


 



__________________________ 


23.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 650، ب 57، ج 7.


24.   اسامى آن پنج واسطه و منبعى که بر توثیق آنها تأکید و تصریح نموده‏اند:


محمدبن حسن بن احمد بن ولید، ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 383.


حسین‏بن حسن بن ابان، ر.ک: ابن داود، الرجال، ص 270.


حسین‏بن سعید بن حماد بن مهران، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 112.


محمدبن ابى عمیر، ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218.


عمربن حنظله، که امام‏صادق‏علیه السلام بر صداقت او تصریح فرموده است. ر.ک: کلینى، الکافى، ج 3، ص 275.


25.   حمیرى، قرب الاسناد، ص 373، ح 1329.


26.   شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.


27.  این دو واسطه عبارتند از: احمدبن محمد بن عیسى اشعرى، براى وثاقت او: ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366، و على‏بن اسباط، براى وثاقت او: ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 252، رقم 663.


28.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 652، ب 57، ح 14.


29.   نجاشى، الرجال، ص 389، رقم 1049.


30.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 503، ب 45 ذیل ح 31.


31.   همان، ج 1، ص 3.


32.   این پنج واسطه عبارتند از:


محمدبن موسى‏بن متوکل، براى وثاقتش ر.ک: ابن‏داود، الرجال، ص 185؛ علامه حلى، الرجال، ص 149، رقم 58؛ سیدبن طاووس، فلاح‏السائل، ص 158، فصل 19.


عبداللَّه‏بن حمیرى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.


احمدبن محمدبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الرجال، ص 366.


حسن‏بن محبوب براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 96، رقم 162.


ابوحمزه ثمالى، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 115، رقم 296.


33.   نعمانى، الغیبة، ص 300، ب 18، ح 1 .


34.   نجاشى، الرجال،ص 383، رقم 1043.


35.   این پنج واسطه عبارتند از:


احمدبن محمدبن سعید، مشهور به: ابن عقده، براى وثاقتش  ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 94، رقم 233.


محمدبن فضل‏بن ابراهیم‏بن قیس‏بن رمانه، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 340، رقم 911.


حسن‏بن على‏بن فضال، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 97، رقم 164.


ابواسحاق، ثعلبةبن میمون، براى وثاقتش  ر.ک: شیخ‏طوسى، اختیار معرفةرجال، ص 412، رقم 776.


عیسى‏بن اعین، براى وثاقتش  ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 296، رقم 803.


36.  شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 651؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 205.


37.   طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.


38.   سلمى، عقدالدرر، ص 91.


39.   سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ح 417.


40.   ابن منادى، الملاحم، ص 77.


41.   نعیم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814.


42.   مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 305.


43.   سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75.


44.   نعیم بن حماد، الفتن، ص 276؛ سیوطى، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 70.


45.   سید رضى، نهج‏البلاغه، خطبه 101.


46.   ابن‏منظور، لسان‏العرب، ج 8، ص 81.


47.   بحرانى، شرح نهج‏البلاغه، ج 3، ص 11.


48.   سوره اسراء (17)، آیه 60.


49.   قرطبى، الجامع الأحکام‏القرآن، ج 10، ص 283؛ بحرانى، البرهان، ج 6، ص 107 - 104.


50.  شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.


51.  نعمانى، الغیبة، ص 306؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 461؛ علامه‏مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 216؛ سلمى، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسى، فرائد الفوائدالفکر، ص 299.


52.   سیدابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ب 79.


53.   شیخ صدوق، معانى‏الأخبار، ص 346.


54.  متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنزالعمال، ج 11، ص 284؛ سلمى، عقدالدرر، ص 72؛ سفارینى، لوائح الانوارالبهیه، ج 2، ص 75.


55.   شیخ طوسى، الغیبة، ص 444؛ شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 727.


56.   مقدسى، البدء والتاریخ، ج 2، ص 177.


57.   عبدالامیر، الاسرار فیما کنّى وعرف به الاشرار، ج 4، ص 288.


58.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.


59.   این شش واسطه عبارتند از:


احمدبن زیادبن جعفر همدانى، از مشایخ صدوق، براى وثاقتش ر.ک: شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 369، ب 34، ذیل ح 6


على‏بن ابراهیم، براى وثاقتش ر.ک: نجاشى، الرجال، ص 260، رقم 680


ابراهیم‏بن هاشم، براى وثاقتش ر.ک: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 16


محمدبن ابى‏عمیر، براى وثاقتش ر.ک: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218، رقم 617


حمادبن عیسى، براى وثاقتش ر.ک: همان، ص 115، رقم 240


عمربن یزید، بریا وثاقتش ر.ک: همان، ص 184، رقم 502


60.   شیخ طوسى، کمال‏الدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28


61.  نعیم بن حماد، الفتن، ص 222؛ سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، کنز العمال، ج 11، ص 284؛ سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 603.


62.   شیخ صدوق، کمال‏الدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.


63.   نعمانى، الغیبة، ص 306، ب 19، ح 18.


64.  سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، کنز العمال، ج 14، ص 272؛ همو، البرهان، ص 113؛ سیوطى الدر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 61؛ قنوجى، الاذاعة، ص 135.


65.   حاکم، المستدرک للصحیحین، ج 4، ص 520.


66.   سلمى، عقد الدرر، ص 93.


67.   مقدسى، فرائد فوائد الکفر، ص 320.


68.   سلمى، عقد الدرر، ص 92.


69.   سوره سبأ (34)، آیه 51.


70.   طبرى، جامع البیان، ج 22، ص 72؛ قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، ج 14، ص 315.


71.   نام شهرى در نزدیکى انبار در غرب کوفه، ر.ک: یا قوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759.


72.   سلمى، عقد الدرر، ص 77؛ مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 310.


73.   نعیم‏بن حماد، الفتن، ص 235، ب 33، ح 873.


74.   مقدسى، فرائد فوائد الفکر، ص 320.



 



استاد على‏اکبر مهدى‏پور


به سفارش دبیرخانه دائمى اجلاس حضرت مهدى


 


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


فکه یا مکه

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 11:14 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم


فکه یا مکه


نم باران پاییزی آذر ماه ، زمین گسترده و خلوت دوکوهه آمده بود تا بعضی وسایل مورد نیاز را به جلو ببرد .


پیاده در اطراف زمین صبحگاه قدم می زد و در حالی که ایام خوش جنگ و صبحگاه های عظیم لشکر را در ذهن می گذراند ، با خود نجوا می کرد :


دوکوهه السلام ای خانه عشق                                  سلام ما به تو میخانه عشق


دوکوهه ...


در همین حین به یکی از دوستان زمان جنگ برخورد کرد که طرف حسینیه حاج همت می رفت . سلام و علیک گرمی  کرد . حرارت احوال پرسی طرف مقابل بیشتر بود . سعید را گرم در آغوش گرفت و با تبسمی گفت : آقا سعید اگه ما را ندیدی حلالمون کن .


-         خیر داداش کجا انشاالله .


-         با اجازتون اسممون در اومده داریم میریم حج عمره ، مکه .


سعید تبصم زیبایی کرد چشمانش را به دیدگان او دوخت و گفت : ان شاالله که قبول باشد تو داری میری مکه ، من دارم میرم فکه . بریم ببینیم کدوممون زودتر به خدا می رسیم ...


دوهفته ای گذشته و آن مسافر ، از حج برگشت . خوشحال و شادمان . چه بسا سوغاتی ، آب زمزم و یک تسبیح هم از مکه برای سعید آورده بود . وارد محل که شد ، چشمش روی اعلامیه ای روی دیوار افتاد .


خیره شد ، سخت بود خوب دقت کرد نگاهش بر روی عکس و اعلامیه قفل شد . عکسی زیبا به چشم می خورد که خیلی آشنا بود . زیر عکس نوشته شده بود :


شهید سعید شاهدی          شهادت : فکه  2/10/74  به هنگام تفحص شهداء  



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


بیوگرافی شیطان

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 10:51 صبح


شیطان، نخستین کسى بود که بعضى کارها را مرتکب شد و پیش از او کسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قرارند:


- اولین کسى که قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاک در حالى که آتش از خاک بالاتر است .(1)


- اولین کسى که در پیشگاه با عظمت الهى تکبر نمود و به دستور خالق خود عمل نکرد.(2)


- اولین کسى که که معصیت و نافرمانى خدا را کرد و آشکارا با او مخالفت نمود.(3)


- اولین کسى که به دروغ گفت : خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر کسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شریک مى شود.(4)


- اولین کسى که که قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصیحت مى کنم .(5)



شیطان اولین کسى است که صورت هاى مجسمه و بت را ساخت


- اولین کسى که نماز خواند و یک رکعت آن چهار هزار سال طول کشید.(6)


- اولین کسى که که غنا و آواز خواند، همان زمانى که آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)


- اولین کسى که نوحه خواند و گریست ؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گریه کرد.


- اولین کسى که لواط کرد آنگاه که به میان قوم لوط آمد.(8)


- اولین کسى که دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند.


- اولین کسى که دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این که موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از بین ببرند.(8)


- اولین کسى که دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش کند.(9)


- اولین کسى که عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!


- اولین کسى که به خداى خود اعتراض کرد.(10)


- اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد.(11)


- اولین کسى که که سحر و جادو کرد و آن دو را به مردم یاد داد.(12)


- اولین کسى که براى زیبایى ، زلف گذاشت .(13)



اولین کسى که شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق کرد.





- اولین کسى که نقاشى کرد و چهره کشید.(14)


- اولین کسى که آتش حسدش شعله ور شد.(15)


- اولین کسى که به ناحق مخاصمه و جدال کرد.


- اولین کسى که خداى تعالى به او لعنت نمود( و از ناراحتى فریاد کشید.(16)


- اولین کسى که به خدا کفر ورزید.(17)


- اولین کسى که گریه دروغى نمود.(18)


- اولین کسى که عبادت و خلقت خود را ستود.


- اولین کسى که صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .(19)


-----------------------------------------


پی نوشت ها:


1-اعراف (7)، آیه 12.


2-تفسیر قمى ، ص 32، بحار، ج 60، ص 274؛ المیزان ، ج 8، ص 59.


3- حجر(15)، آیه 31.


4- طه (20)، آیه 20.


5- اعراف (7)، آیه 21.


6- نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .


7- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 4، بحار، ج 60، ص 199، 219.


8-علل الشرایع ، ج 2، ص 233، بحار، ج 93، ص 306.


9- بحار، ج 14، ص 112.


10- سوره نمل ، آیه 44.


11- کتاب سلیم بن قیس .


12- بقره (2)، آیه 102.


13- کتاب ابلیس ، ص 164 و 165.


14- مکاسب ، شیخ انصارى ، مکاسب محرمه .


15- در المنثور، ج 1، ص 51؛ خصال ، ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60، ص 222 و 281.


16- ص (38)، آیه 78.


17- ص (38)، آیه 74.


18- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 40؛ خصال ؛ ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60؛ ص 199، 219.


19- مائده (5)، آیه 89.


منبع:

صالحی حاجی آبادی، نعمت الله، شیطان در کمین گاه،


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >
:لیست کامل یاداشت ها  :