سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 سعید گنج خانی - عصر اختناق

شهید نمونه

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 10:45 صبح


شهید محمدحسین فهمیده در سال 1346 در قم متولد شد و در محیطی مذهبی و خانواده‌ای متدین پرورش یافت. در آستانه انقلاب به واسطه حوادث آن دوران، روح وی نیز مانند میلیون‌ها جوان و نوجوان دیگر کشور، دچار تحولات عظیمی شد و شیفته حضرت امام گردید. شهید فهمیده نوجوانی شجاع، فعال، کوشا و خوش برخورد بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت. با وجود آنکه به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می‌خواند و همچنین برای والدین خود احترام خاصی قائل بود.


شهید فهمیده دوازده ساله بود که حوادث کردستان پس از انقلاب اتفاق افتاد. او که عاشق امام و انقلاب بود خود را به کردستان رساند، اما به دلیل سن و سال کمش او را بازگرداندند.


با شروع جنگ تحمیلی، در همان روزهای نخست، تصمیم می‌گیرد به جبهه برود و با سختی فراوان عازم خرمشهر می‌شود و با وجود سن و سال کم به فرماندهان ثابت می‌کند که لیاقت و شهامت حضور در جبهه را دارد. او در همان مدت کوتاه رشادت‌های فراوانی از خود نشان داد.


 نحوه شهادت:


       شهید فهمیده در اتفاق دوست شهیدش محمدرضا شمس که در یک سنگر قرار داشتند، در هجوم عراقی‌ها، محاصره می‌شوند. محمد شمس، زخمی می‌شود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می‌رساند و به جایگاه قبلی خود برگشته و مشاهده می‌کند که 5 تانک عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره و قتل عام آنانند. حسین، در حالیکه تعدادی نارنجک به کمر خود بسته بود به طرف تانک‌ها حرکت می‌کند . تیری به پای او می‌خورد اما در اراده پولادین او خللی وارد نمی‌کند و در همان حال موفق می‌شود که خود را به تانک پیش رو رسانده و با استفاده از نارنجک آنرا منفجر کند. دشمن در این حال تصور می‌کند که حمله‌ای صورت گرفته و با سرعت تانک‌ها را رها کرده و فرار می‌کند؛ در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می‌شود و پس از مدتی نیروهای کمکی نیز می‌رسند و آن قسمت را از وجود متجاوزین پاکسازی می‌کنند.


روز شهادت این شهید بزرگوار به علت رشادت و شهامت وصف ناپذیر این نوجوان رشید، روز بسیج دانش‌آموزی نام‌گذاری شده است


رهبر معظم انقلاب اسلامی، شهید فهمیده را یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورش‌یافته در آب و هواى تحول یک ملت توصیف کردند.


آن‌چه در پی می‌آید بخش‌هایی از بیانات معظم له درباره این شهید گران‌قدر است:


- مواردى است که شخصیت‌هاى حقیقى، به نماد و به حقایق اسطوره‌گون تبدیل مى‌شوند... و از جمله‌ى زیباترین آنها، شهادت این نوجوان بسیجى است.


- او سیزده ساله بود؛ اما با رشد، با شعور، با اراده و مصمم، کشور خود را ‌شناخت، امام خود را ‌شناخت، دشمن خود را ‌شناخت، اهمیت وجود و فعالیت خود را هم ‌شناخت و رفت این سرمایه را تقدیم عزت کشور و آینده‌ى انقلاب و منافع و مصالح مردم کرد.


- جسم او (شهید فهمیده) رفت؛ اما روحش زنده ماند، یادش ابدى شد و خاطره‌اش به صورت اسطوره درآمد. این الگوست.


- او واقعا یک نوجوان نمونه، استثنایى و پرورش‌یافته در آب و هواى تحول یک ملت و البته با استعداد لازم بود.


منبع: سایت ساجد



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


غریب آشنا

پنج شنبه 86 آبان 10 ساعت 10:39 صبح

دیگر  اکنون  خلوت " آئینه " را  گم کرده ام        خویش را در اجتماع  سنگها  گم کرده ام
ازدحام کینه و قهر و نفاق و دشمنی ست        من میان این تراکم  عشق را  گم کرده ام
لای شب بوها خدایم پیش از این نزدیک بود       اینک او را لای این سجاده ها گم کرده ام
من میان لحظه های تلخ و بی فرجام عمر          آرزوهای  لطیفم را  خدا!!!!!  گم کرده ام
جستجوی من در اینجا دیگر از بیهودگیست       خویش را حتی نمی دانم کجا گم کرده ام
پشت پرچین دعایم آشنایی خانه داشت            آشنایم را در این ماتم سرا گم کرده ام
یک نفر از جمعتان باید  بگوید او  کجاست           آخر آن گمگشته را بین شما گم کرده ام


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


+ تقدیم به بانوان ایرانی

چهارشنبه 86 آبان 9 ساعت 5:43 عصر


به نام خدایی که وقتی ما رو افرید تنهامون نذاشت


خانم با این لباس مگر چه خبره ؟


جواب داد: خانم به شما چه ربطی دارد , بدنم مال خودم و من آزادم هر آنچه دلم بخواهد, من زیبایی را به همین شکل دوست دارم خواهش می کنم مزاحم نباشید.


طرف گفت: از نگاه فردی , بلی آزادی ولی ازینکه با این وضع و حال حقوق اجتماعی را فدای خواسته های فردی ات می کنی , خودت را مسؤول نه میدانی؟


در جواب گفت: کدام حق و حقوق اجتماعی ؟ مرا به اجتماع چه ربط ؟


طرف گفت: پس اینجا را که هزاران نفر رفت و آمد دارند  را ترک کن و برو به دشت و دمن و بیابان هرآنچه که دلت میخواهد انجام بده , اینجا ازینکه حریم جامعه محسوب و حقوق اجتماعی مطرح است حق نداری که حقوق دیگران را پایمال کنی و با هر مد  وارداتی که در ذات خود باعث تخریب افکار عموم می شود خودت را بیالایی و در انظار ظاهر شوی.


وقتی دراجتماع زندگی میکنیم باید اجتماعی زندگی کنیم وباحرکات ولباس تحریک آمیز خود باعث سلب آرامش دیگران نشویم....


تذکر  براستی هم , اگر انسان آگاهی و شناخت از حقوق اجتماعی داشته باشد , قطعاً به آن پایبند خواهد بود و در رابطه به آن احساس مسؤولیت خواهند نمود.


 انسان دانا و عاقل خودش را آنطوریکه آزاد بداند آزاد نه میداند, زیراکه قانون اجتماعی به او آزادی فردی را نه می دهد که هر آنچه که دلش بخواهد انجام دهد.


 افراد عاقل و خرد مندان هرگز خودش را در انظار عموم انگشت نما نه میکنند و همیشه حال و هوای اجتماع را داشته و دارند.


حق و حقوق اجتماعی از منزل و خانواده ی شخص آغاز می شود و انتهای آن , حقوق اجتماعی می باشد که رعایت آن بر هر فرد لازم و واجب می باشد.


امروز در جهان غیر اسلام بلای سنگین همین است که حقوق فردی را بر حقوق اجتماعی تر جیح داده و مطابق قانون ملی همه آزادند که هر آنچه دلش میخواهند بکنند.


لذا فساد اخلاقی چه از ناحیه مردان و چه از ناحیه زنان در جامعه ی شان غوغا نموده و کشورهای متمدن امروز را به هلاکت کشانده اند , هر روز بلای نو و جنایت نو .


پس خواهر و برادر مسلمان بیاید که در باره حقوق اجتماعی فکر کنیم و بر اساس آن لباس , رفتار و کردار خویش را تنظیم نمایم تا باشد که هم از لحاظ روحی و فکری آرامش پیدا کنیم  وهم در تابعّیت از عقل زندگی خویش را, خود به اوج سعادت برسانیم.


                                          این نوشته رو تقدیم میکنم به تمام بانوان مسلمان ومومن و پاک و با حجاب ایرانی


چه در ذهن تو میگذرد  درحالی که انجا نشسته ای و به من نگاه میکنی  من از نگاه تو میتوانم بخوانم  که تو فکر میکنی من مورد ظلم وستم قرار گرفته ام  ولی من نیازی به تو ندارم  تا مرا ازاد کنی  سر من برهنه نیست  و تو نمیتوانی موهای پوشیده شده من را ببینی  پس تو انجا نشسته ای و به من خیره شده ای  و با این نگاه خیره در مورد من قضاوت میکنی  تو مطمینی که من ناامیدم  ولی تو اگاه نیستی  زیر این روسری که من بر سر میگذارم  احساس و عاطفه دارم  پس تو نمی بینی  که من واقعا ازادم  این  روسری که بر سر من است  برای پاسداری از وقارم  عفتم  و کمالم  هست  پس درباره من قضاوت نکن  چشمهایت را باز کن وببین  او میگوید : تو چرا نمیتوانی خود من را بپذیری  او میگوید : چرا من نمیتوانم فقط خودم باشم  هر بار   تو از دموکراسی حرف میزنی  با اینحال تو خودت ازادی مرا  میدزدی  وتنها چیزی که من میخواهم مساوات وبرابریست  چرا تو نمیگذاری   من ازاد باشم  برای تو میگویم   خواهرم  باشد که تو همیشه قوی باشی  من از تو بسیار یاد گرفتم   که تو چقدر رنج میبری با اینحال کسانی را که بر تو میخندند   ببخش  تو بی هیچ ترسی قدم برمیداری   با وجود تمام توهینی که به تو میشود  تو انتظار صداقت وبی ریایی را داری  انتظار داری تا انان تو را درک کنند  ولی قبل از اینکه دوری شوی   برگرد  و بگو   ایا نمیبینید که من حقیقتا ازادم   این روسری که بر سر من است با افتخار میپوشم برای پاسداری از وقارم عفتم وکمالم


پس بگذار ازاد باشم                   او با لبخند می گوید                من تنها کسی هستم که ( آزادم )


پس ازاد زندگی کن خواهرم


و ازادی با حجاب پیوند دارد


                            تقدیم به تمام بانوان وبلاگ نویس و بانوان مومن و مسلمان این ایران زیبا



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


گل حجاب عطر عفاف

چهارشنبه 86 آبان 9 ساعت 5:38 عصر
            

سلام ببخشید اگه مطلبه ارشیو شدمو دوباره گذاشتم تو صفحه اصلی تو نظرات دوستام گفته بودن این نوشته


خیلی قشنگه حیفه تو مطالبه ارشیو شدت باشه منم گوش کردم


این مطلب تا به حال یه بار نوشته منتخب شده  و طرفدارای زیادی داره امیدوارم شما هم لذت ببرید


این نوشته رو تقدیم میکنم به تمام بانوان وبلاگ نویس و زنان این مرز پر گهر ایرانه زیبا


شاید بعضی ها بعد خوندن این نوشته به ارزش و مقامه خودشون پی ببرن


بدونن که چقدر با ارزشن و نباید بازی دسته مردمان باشند


 البته این نوشته برای بعضی هاست خودشون میدونن کیا رو میگم


به نام خدایی که وقتی ما رو افرید تنهامون نذاشت



هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار، از آسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمی ماند.


هیچ کس هم با نام و بهانه «آزادی» دیوار خانه خود را بر نمی دارد و شبها در حیاطش را باز نمی گذارد، چون خطر رخنه دزد، جدی است.
هیچ صاحب گنج و گوهری هم، جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمی گذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده می شود.
هر چیز که قیمتی تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر می رود.
هر چه که نفیس تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت لازمتر.
مگر نه اینکه آثار نفیس خطی را در موزه ها و ویترینها می گذارند، تا با لمس دستهای این و آن، خراب نشود و از ارزش نیفتد؟!
اینها همه، فرمان عقل است و اقتضای تجربه.
اگر در شیشه عطر را باز بگذاری، عطرش می پرد.
اگر رشته مروارید را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم می شود.
اگر در مقابل پنجره خانه ات، توری نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.
وقتی راه ورود پشه ها را می بندی، خود را «مصون» ساخته ای، نه «محدود» و زندانی.
وقتی در خانه را می بندی، یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاههای مزاحم در پناه قرار داده ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.
این را هم عقل و تجربه ات فرمان می دهد.
قرآن هم می گوید: زنان خودآرایی و خودنمایی و عشوه گری نکنند، تا مورد آزار بیماردلان قرار نگیرند. (ر.ک: «فَلا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الّذی فی قلبهِ مرضٌ» (احزاب، آیه 32 و 33 ؛ نیز نور آیه 30 و 31)
اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانیم، نه کسی ایراد می گیرد، و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می کنی چرا که سخنش را بی منطق و ناآگاهانه می دانی و می بینی.
اینکه: «دل باید پاک باشد»، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه «لاقیدی»، وگرنه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.
ظاهر، آیینه باطن است و ... «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند، نفروشد.
زن به خاطر لطافتی که دارد، نباید در دست های خشن کامجویان دیوسیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند او را دور اندازند یا زیر پایش له کنند.
زن به خاطر عصمتی که دارد و میراث دارِ پاکی مریم است، نباید بازیچه هوس و آلوده به ویروس گناه شود.
گوهر عفاف و پاکی، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند.
سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه های مسموم و چشم های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نیم اندازد و از زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان می ماند.
هر شاخه که از باغ برون آرد سر در میوه آن طمع کند راهگذر
بعضی از «نگاه»ها، ویروس «گناه» منتشر می کنند و بعضی از چهره ها حشره مزاحمت جمع می کنند.
تاریخچه اندلس و شکست مسلمانان و سقوط تمدن اسلامی در اسپانیا، مگر جز به خاطر هجوم فساد غربی به کانون عفاف و تقوی مسلمانان بود؟!
خراب کردن همه دیوارها و برداشتن همه پرده ها و بازگذاشتن همه پنجره ها نشانه تیره اندیشی است، نه روشن فکری! علامت جاهلیت است، نه تمدن.
می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش می زنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند.
کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد «رسوای جماعت» می شود!
آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد،
آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض می کند،
آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت»، اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت.
از اول که جامه عفاف، سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرک آبه گناه بر آن بپاشد.
از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند و این جام بلورین تَرَک برندارد.
از اول نباید به پای بیگانه، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.
ولی ... گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی شاخه شکست و گل چیده شد!!



به نقل از کتاب «از همدلی تا همراهی»
 



نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


هدیه خدا

چهارشنبه 86 آبان 9 ساعت 5:32 عصر

مدتها بود که از همه چیز و همه کس، حتی خودم ، خسته شده بودم . دلم یه چیزی میخواست ، مثل یه هدیه عاشقانه !!

Lonely742719



آره ، دلم هدیه عاشقانه میخواست .



هدیه ای که فقط و فقط از روی عشق باشه ، مهم نیست چقدر ارزش مادی داشته باشه . من روی زمین دنبالش میگشتم و چشم به جاده ها دوخته بودم ، تا شاید ، شاید یکی بیاد که هدیه عاشقانه برام بیاره !!!



اما، هیچکس هدیه عاشقانه ای برای من نداشت . غمگین شدم ، خیلی غمگین شدم . من فقط یه هدیه عاشقانه میخواستم ، همین !



هدیه ای مثل یه نگاه مهربون ، یه لبخند ، و یا ... حتی یه بادبادک !



یه شب که از پنجره اتاقم داشتم بیرون رو نگاه می کردم ، نگام به آسمون افتاد و اون ستاره پر نور بالای سرمو دیدم . مثل همیشه بهش گفتم : دالٌی موشه !! گرفتمت !!!! ، و اون مثل همیشه نخودی خندید .



خیلی قشنگ بود ، خیلی ، ...



توی یه لحظه خیلی عظیم ، من فهمیدم که اون ستاره یه هدیه عاشقانه بود ، از طرف خدای مهربون .



اون شب فهمیدم ، خدا هر روز و شب و هر لحظه داره به من هدیه های عاشقانه میده ، و هیچی عوضش از من نمیخواد !



هر روز صبح بیدار شدنم از خواب ، و یه فرصت دوباره برای زندگی ، دیدن شقایق های وحشی ، پرنده ها ، آسمون  خدا، ابر های پف پفی ، لبخند مادرم ، شوخی های برادرم ، و همدلی های بابام و این صفحه سیاه وبلاگم  که خیلی به من نزدیکه و دوستای خوبی مثل شما تشکرای مامان بزرگم وقتی براش نون میخرم انتظاره اقامون که ظهور کنه و سلام دادن به امام رضا  هر روز صبح از تو خونه و شکر کردن خدا یا حتی گفتن بسم الله الرحمن الرحیم  وقت غذا



اینا و خیلی از چیزایی که الان یادم نمیاد همشون هدیه های عاشقانه خدا به من هستن ! و من هیچ حواسم نبود ...



اون لحظه اونقدر بزرگ بود که بغضم ترکید و حس کردم چقدر دلم برای خدا تنگ شده بود. الانم که دارم مینویسم داره اشکام میریزه روی صفحه کلید مانیتور انگار اتاقمو اب ابرداشته مثل یه اقیانوس شده خدا  جون راستی چرا من این همه هدیه های عاشقانتو ندیده بودم خدایا منو ببخش



فهمیدم اگه برای هیچ کس مهم نباشم ، یکی اون بالا هست که دوستم داره و برای دوست داشتنم دنبال دلیل نمیگرده ، هر روز و هر لحظه هدیه های عاشقانه بهم میده که بگه : دوستت دارم .


آره ، دلم برای خدا تنگ شده بود .... خدا ، هدیه ی عاشقانه من بود !


 


 اگر کسی خدا را شناخت و عاشق و عاشق او شد،‌به دیگری عشق نمی ورزد ودیگر از کسی دیگر هدیه نمیخواد


خداجون حالا یک شمع روشن میکنم توی این صفحه سیاهه وبلاگم تا مکان یکم معنوی تر بشه خدا جون حالا حرفه دلمو بگم نه خدا جون بذار یکی دیگه شمع هم روشن کنم اخه برای دوتاییمون


خدا میگم .فقط باهام قهر نکن


من اومدم بین خوبات


 


آشتی کنم باهات خدا 


 


 به کی بگم پشیمونم 


 


از این همه جرم و خطا


 


 ببین که من روم نمیشه  سرم رو بالا بگیرم  


 


میون زندون گناه ببین خدایا اسیرم


 


ولی شنیدم از کرمت غما رو از دل می بری


 


تو ماه خوب مهمونی


 


 گناهکارا رو هم می خری


 


 هرگاه خداوند تو را به لبه پرتگاه هدایت کرد


به خدا اطمینان کن ...


چون یا تو را از پشت خواهد گرفت


و یا اینکه به تو پرواز کردن خواهد آموخت


دلت را رها کن ... آن وقت می بینی در دلت هم هر شب مهمانیست، کافیست با خودت عهد ببندی که هیچ وقت زمینی نباشی


 ممنون از اینکه منو تحمل کردید


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


حسین

سه شنبه 86 آبان 8 ساعت 11:40 صبح

 

 عشق زینب بیماری نیست جز فوق جنون.........هرکه گوید یا حسین بر او سرایت میکند..........ای که بیماری چرا نزد طبیبان میروی.......خرده نان سفره زینب کفایت میکند.........کربلا باشد سفارت خانه حق بر زمین......این سفارتخانه را زینب صدارت میکند.........بیرق


نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


ای بقیع مطهر منتظر باش!

دوشنبه 86 آبان 7 ساعت 1:19 عصر
هوالمحبوب
ای بقیع
ای راز دار صدیق صدیقه اطهر
و ای همنوای مولا مهدی
انگاه که غریبانه انجا به زیارت می اید
ای بقیع مطهر ای گنجینه دار نور
ای مدفن عشاق و ای حکایت گر غربت
به راستی این راز را با که باید گفت
که اسلام در مدینة النبی از همه جا غریب تر است؟
ای بقیع مطهر منتظر باشش
اگر انان توانستند که نور را در حبس کشند
تو هم غریب خواهی ماند
ای بقیع مطهر با ما سخن بگو
با ما از راز های سر به مهری که در سینه داری بگو
ای بقیع ای همنوای مولا مهدی
ای رازدار ان یار غریب
بگو انجا چه میگذرد هنگامی که او به زیارت قبور می اید؟
بگو با ما بگو
لابد صدای گریه غریبانه ان یار مضطر را هنگامی که بر غربت اسلام میگرید شنیده ای
بگو با ما بگو که حبیب ما
در راز گویی های علی وار خویش
و در مناجات های سجادانه اش چه میگوید؟
ای تربت مطهر
ای انکه بر تربت تو جای جای
نشانه پای حبیب ما و اثر اشک های غریبانه او باقی است
ای همنوای امن یجیب مولا مهدی
ای مصداق طبتم و طابت الارض التی فیها دفنتم
ای کاش ما به جای خاک تو بودیم
و هنگامی که ان یار غایب از نظر به زیارن تو می امد
بر پای او بوسه میزدیم
ای بقیع ای تربت مطهر
ای کاش ما نیز چون تو میتوانستیمکه با ان محبوب
وقتی که امن یجیب میخواند همنوا شویم
و براستی که امن یجیب حکایت دل پر غصه اوست
گوش کن...
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض.
چرا که اوست مصداق اتم مضطر
و خلافت ارض میراثی است که به او باز میگردد
و ای بقیع مطهر منتظر باش
اگر انان توانستند که شمس را در غربت غروب نگاه دارند
تو نیز غریب خواهی ماند
-----
از کتاب سفر به سرزمین نور شهید اوینی

نوشته شده توسط : سعید گنج خانی

نظرات ديگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >
:لیست کامل یاداشت ها  :